بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

جشنواره(سومین حضور علی جان)

سلام به دوستای همیشگی و گل خودم علی ما جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده لطفا بهش رای بدین با هر  چندتا خط که میتونید  کد13 رو  به1000891010 ارسال کنید                                                                                 &n...
4 دی 1394

حلیم ۴۸ام

سلام پسر طلا    عزیز دلم بابایی و دوستاش  هر سال برای ۴۸ام حلیم میزارن خونه مادرجونشون. و هر سال هم با این که ۱۰ روز میاد جلوتر و باید گرم تر بشه اما همون شب بارووون میاد برای همین هم هر سال یه شب قبل بابایی و دوستاش جمع میشن و داربست میبندن داخل کوچه رو و پلاستیک میکشن روی داربست ها رو. امسال هم مپل هر سال ۳شنبه شب(۱۷/آذر)ساعت های۸رفتیم خونه مادرجونشون ما خانوم ها گندم پاک کردیم بابایی و دوستاش هم رفتن سر بستن داربست ها. یه اتفاق بد:     محمد زمان نمیدونم که اما فکر کنم برای قربانی یا جلو پای کربلایی ها گوشفند قربونی کردن دیده و به بعد هم تو خونه سر عروسکا رو میبره هم میتره مپلا ...
24 آذر 1394

قبل سفر

سلام قشنگم امروز۱/آذر و یک شنبه           ماهم در تلاش برای انجام دادن کارامون بیا بریم ادامه مطلب که یکمکی زیاده                 اول از همه بگم از ۵ شنبه شب که بابایی گل سنگ تموم گذاشت برامون ما رو بردن بیرون یکمی دور زدیم و داروخونه هم رفتیم برای خرید وسایل مورد نیاز بابایی در سفر اینم همون شیرهای همیشگی بانک ملی شهرداری       بعد هم از اونجا که مامانی عاشق فست فود هست ما رو بردن ساندویچی همیشگی(ضیغمی) وای عالی بود اینم عکسش ب...
1 آذر 1394

زمان رفتن بابایی به کربلا

مرد کوچولو خونه سلام مجدد بابای گلت ۲شنبه ساعت۸ شب حرکت میکنن به سمت کربلا،انشااله و ۱۴ام هم برمیگردن. هنوز وسایلشون جمع نکردن سرماخوردن و برای همین تنبلی برای خرید دیشب هم خونه مامان جون دعوت کردن کربلایی ها رو(بابایی و عمو میثم) ماهم از فرصت استفاده کردیم و شما رو گذاشتیم خونه مامان جونشون و با ماشین حاج بابا رفتیم خرید خونه که پول که با خودمون برده بودیم تموم شد نشد خرید سفر بابا رو انجام بدیم انشاله باز هوا بهتر شد میریم خرید. امروز صبح هم حاج بابا و مامان جون و خاله فاطمه راهیه مشهد شدن به امید خدا سفر خوبی داشته باشن. منم دارم  یه نیمچه خونه تکونی میکنم قبل سفر بابایی دیرور آشپز خونه رو کاراش رو...
27 آبان 1394

هفته گذشته

سلام  و صد سلام با یه مقدار تاخیر  اولین دلیل نیومدن این مدتم برای مریضه علی بود علی یکشنبه یا دوشنبه(۱۷.۱۸) هفته پیش غروب تب کرد روی پام دراز کشیده بود که دیدم خوابید برای اینکه شب راحت تر بخوابه بغلش کردم و بوسش کردم تا بیدار بشه که متوجه شدم تب داره تا ۴شنبه۲۰ام شب بردمش حموم که بدشانسی حموم سرد شد باز تا شنبه۲۳ام که از صبح سرفه هاش شروع شد و سرماخوردگی علی شروع شد خدا رو شکر خییلی حالش بد نیست. یکشنبه۲۴ام صبح ساعتای۶ بیدار شد تا ساعت ۱۰ ونیم علی خیییلی کارتون موزی و مازی رو دوست داره همش لحظه شماری میکنه تا شروع بشه.      جالب اینکه داخل سرچ گوگل عکس کارتون موزی و مازی عکس علی...
27 آبان 1394

گل پسرم

بعد برنامه کمدین های خندوانه من تو خونه شدم............               فکر میکنید من چی صدا میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟                                                                               &...
18 آبان 1394

چند تا عکس

هفته پیش آرایشگاه پرسپولیس(بعد بازی پرسپولیس و استقلال نتیجه ۱-۱ مساوی)        این عکس هم برای چند روز پیش خونه مامان جونش      یه عکس هم برای دیشب بود که سیبیل گذاشته بود برای خودش با برچست که مثل اینکه پاک شده ...
16 آبان 1394

یه حس ناب مادرونه

چند وقت پیش علی سرش رو گذاشت رو پاهام دقیقا مثل بچگی های خودم که سرم میزاشتم رو پای مامانم و مامانم سرم دست میکشید یه حس ناب و مادرونه واقعازیبا بود تا بحال اینجور احساس نکرده بودم که مادرم،مادر اشک تو چشمام حلقه زد و یاد اون دوران افتادم یادمه من خیلی به مامانم میچسبیدم بنده خدا از دستم آسایش نداشت همیشه میگفت ایشااله یه بچه بیاری مثل خودت همش بچسنه بهت تقریبا همین هم شد،علی وابسته و اگه دختر میبود میشد دقیق حرف مامانم وبعد چند روز دوباره از همون کانال که گفتم یه آهنگ لالایی بود که علی بچه بود میزاشتم براش بخوابه که گوشیم عوض کردم دیگه نداشتمش دانلود کردم ...
16 آبان 1394

خبر خووووووش

سلام مرد خونه                   خوبی فدات شم؟ میدونی چرا گفتم مرد خونه؟ آخه قرار ماه دیگه شما به مدت ۱۱ روز مرده خونه باشی می پرسی چرا؟ آخه قرار بابایی مهربوووونت برای اربعین حسینی پیاده روی بره کربلا و اون وقت شما یه ۱۱ روزی رو باید جای بابای گلت رو پرکنی و بشی مرده خونه ماجرا از اوجا شروع شد که یه شب خونه حاج باباشون بودیم که عمو میثم صحبت اربعین و پیاده روی رو کرد و به دایی جون گفت نمیای بریم ما فکر کردیم شوخیه(اون شب بابا جون هیئت بود و فقط منو شما خونه حاج بابا بودیم) فرداش زنگ زدم به خاله جون محدثه برای خبر گیری ک...
10 آبان 1394