خبر خووووووش
سلام مرد خونه
خوبی فدات شم؟
میدونی چرا گفتم مرد خونه؟
آخه قرار ماه دیگه شما به مدت ۱۱ روز مرده خونه باشی
می پرسی چرا؟
آخه قرار بابایی مهربوووونت برای اربعین حسینی پیاده روی بره کربلا و اون وقت شما یه ۱۱ روزی رو باید جای بابای گلت رو پرکنی و بشی مرده خونه
ماجرا از اوجا شروع شد که یه شب خونه حاج باباشون بودیم که عمو میثم صحبت اربعین و پیاده روی رو کرد و به دایی جون گفت نمیای بریم ما فکر کردیم شوخیه(اون شب بابا جون هیئت بود و فقط منو شما خونه حاج بابا بودیم)
فرداش زنگ زدم به خاله جون محدثه برای خبر گیری که اون ماجرا رو هم پرسیدم گفتم میخوان برن؟خاله جونم گفت آره قرار از مسجدشون یه گروه برن.
منم غروب به بابایی گفتم که قبول نکرد
چند شب بعد به بابایی گفتم علت نرفتنت چیه؟ گفت نمیرم بعد من چون علت میدونستم بهش گفتم
گفتم چون ما نیستیم نمیری؟گفت آره دوست دارم باهم بریم
آخه پارسال که حاج باباشون میرفتن کربلا بابایی گلت به من گفت تو برو باهاشون من علی رو نگه میدارم اما من نپذیرفتم.
بابایی هم دلش بود یا باهم بریم یا اول من برم.
منم گفتم اگه علت اینه برو من از خدا هست تو بری کربلا ما چون علی کوچیکه حداقلش تا چند سال آینده نمیشه رفت.
بازم چیزی نگفتن.
فردا تاسوعا حسینی بود و جلو خونه مادرجونشون به دسته آش میدن .
روال هرسال بابایی و دوستاش اینکه بعد پذیرایی از دسته میرن خونه مامان عمو حسین دوست بابایی و برای حلیم۴۸ام که دوستا باهم بار میذارن صحبت میکنن.امسال هم رفتن و بعد بابایی با عمو حسین که مثل برادر میمونه براشون هم صحبت میشن و ماجرا رو میگن که ایشون هم نظر من رو داشتن و به بابایی میگن برو.اتفاقا خودشون هم گفتن شاید منم بیام که خوب به علت مسائل کاری قسمتشون نشد متاسفانه.
دیگه اینجوری شد که قرار شد بابایی هم کربلایی بشن انشااله
اعتبار پاسپورتشون تموم شده بود که دوباره اقدام کردن و امروز هم خدا رو شکر پستچی آوردن پاسپورتشون رو
ما هم احتمالا این ۱۰ روز بریم خونه مامان جونشون خاله محدثه هم میاد ایشااله این باعث بشه شما هم باهم خوب بشین و شما یاد بگیری برخورد با کوچیک ترها رو و از خشونت در بیای
فقط گلم خیییییلی برای بابایی دعا کن
انشااله همه سالم برگردن به خونه هاشون
عاشورا ۱۳۹۳