مادرجون آسمونی شد
سلام عزیز دلم سلام پسر نازم قرار بود وبلاگ رو سر و سامان بدم که نشد مادرجون نیمه های ماه رمضون حال خوشی نداشت این مدت آخر هفته ای ۳ روز میاوردنش گرگان برای دیالیز روز و شبای سختی بود دیدن این همه مریضی باهم واقعا سخت بود خواهش های که مادر جون میکرد که ببریمش خونه ولی کاری از ما برنمیومد آمبولانس راضی نمیشدن میگفتن مریض شما هرچی کمتر تکون بخوره بهتره تا شب سه شنبه ۱۲ام ماه رمضان خونه خاله محدثه افطار بودیم که گفتن حاش خیلی بده همه رفتیم اون شب یه جورایی جوابمون کردن فرداش هم اجازه دیالیز ندادن چون حالشون خوب نبود تاپنج شنبه که یه دفعه زنگ زدن مریضتون برای دیالیز میاد گرگان و من و بابایی مثل شبای دیگه مسئولیت بردن ما...
نویسنده :
مامان علی آقا
2:42