بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

دکتر دکتر دکتر

1395/3/28 17:33
نویسنده : مامان علی آقا
1,021 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگم اومدم خیلی مختصر بگم چون اصلا خاطرات خوبی نیست

دکتر و سرفه

الان کی سرفه میکنی اول دکنر شیروانی،جواب نداد دکتر منقوش و باز هم جواب نداد دوباره دکتر شیروانی داشتی بهتر میشدی که یه تب و دوباره سرفه.عید نوروز آلوچه رو با تخم خوردی گیر کرد گلوت که بابایی انگشت کرد گلوت تا رفت پایین

دکتر شیروانی دارو داد گفت اگه خوب شد که هیچی اگه نه عکس از ریه بگیرین و ما عکس رو انجام دادیم رفتیم مطب گفتن یه قسمت عکس محو ببر رادیولژیست بخونه بردیم رادیولوژیست فردا جواب داد رفتم دکتر گفتن ببرمت دکتر جراح عمومی رفتیم نوبت گرفتیم رفتیم خونه مامانم ساعت۲ رفتیم بیمارستان دکتر عمل داشت تا ۳ونیم منتظر بودیم عمت هم اومد عمه زینب همش با عمه بودی و منو اذیت نکردی اصلا

و وقتی دکتر اومد گفتی جیش دارم نوبت اول بودیم من گفتم پسرم ببرم دستشویی میام برای همین نوبت ۲ یا۳ شدیم.

از اونجایی که دکتر خییلی عجله داشت فقط گفت باید بری اتاق عمل و اون عمل سرپایی رو انجام بدی گفت بازم میخوای پیش دکتر کلانتری هم برو زنگ زدم نوبت گرفتم غروب بابام ما رو رسوند ۱ ساعت منتظر بودیم رفتیم کوچه ها و خیابونا رو گشتیم تا نوبتمون شد نزدیک نوبت بود که باز دستشویی و رفتیم کلینیک موسوی دستشویی و پول برداشتیم و سریع برگشتیم.

ایشون متخصص آسم و آلرژی هستن گفت روال اینکه باید بره اتاق عمل ولی من اسپری میدم اگه خوب شد که چه بهتر اگه نه باید عمل بشه

که بدتر شدی قبلا هم دکتر کلانتری میبردمت بدتر میشدی

دیگه نامه دادن برای عمل

تصمیم گرفتیم ببریمت تهران اونجا برسی بشی

به پیشنهاد دایی حسین بردیمت دکتر طب سنتی دکتر ملاحی ایشون گفتن حساسیته و حجامت و دارو دادن حجامت رو که تا امروز بابایی راضی نتود و قرار فردا ۲۹ خرداد که شنبه هست ببریمت

این مدت خیلیا هوامون داشتن و چه مادی چه معنوی پشتمون بودن دستشون طلا

الان ۲ سال سرماه رمضون برای تو مشکلی پیش میاد و ما افطار نمیدیم برای همین امسال گفتم حتما میدم پارسال دندونات بود جمعه هفته پیش مامانم اینا رو گفتم و دیشب هم خونواده بابایی

انشاا... بلا از همه خونه ها دور باشه از ما هم دور باشه

خدا رو شکر عرق های گیاهی رو میخوری و سرفه هات هم کمتر شده و قرار یه عکس دیگه از ریت بگیریم.

تا دوم مرداد که دوباره ببرمت پیش دکتر ملاحی.

البته این رو هم بگم سرفه هات زیاد نیستا ولی کاملا برطرف نمیشه خودمم همینم ولی منتظرم تو خوب بشی بعد برای خودم برم.

این هفته هم خونه خاله محدثه افطار بودیم و تولد احسان جون هم بود که کیکش کار خودمه


راستی۲۴ام خرداد هفتمین سالگرد عقدمون که افطار رفتیم کباب متاسفانه نه از اون عکس دارم نه از تبریک های نی نی وبلاگ از بس که درگیر دکتر علی بودم وقت نکردم و وقتی شرایط پیدا کردم که چند دقیقه از ۱۲ شب گذشته بود و تبریک برداشته شده بود

 

عکس ها در ادامه مطلب

نمیدونم چندم بود ولی من اصلا حال خوبی نداشتم بابای گلت شبونه ما رو برد النگدره یه باروونی چه بادی هوای دونفره و عالی

و یه شب که بعد مدت ها باروون اومد رفتی و چترت رو افتتاح کردی جلو در

این مدته ۶تا امپول خوردی ولی مرد بودی حسابی دیگه آخریاش گریه کردی

اون مداد شمعی رو هم مثلا آقای دکتر داده بهت

یه هدیه خوب از مشهد از پسرعمه جانم

و بازی

سفارش من و بازی شما

شیر طالبی نصب شبانه ما بعد خواب شما چون سرفه داری

کیک تولد امام زمان به سفارش خاله فاطمه کار خودم

شب قبلش اصلا نخوابیدی ظهر سیب زمینی سرخ کردم برات که درحال خوردن گفتی خسته ام نمیخورم و بعد خوابیدی من شاخام در اومد آخه همیشه فراری از خوابی منم بامیه درست کردم

یه روز بابایی مرخصی گرفت از صبح رفتیم النگدره غروب پرنیا شون هم اومدن بعد شام اومدیم خونه

این هم از عابربانک پول گرفتن شما برای اولین بار کل مراحلش رو انجام دادی البته با کمک

افطار اول شما بعد یه مدت مریضی کباب دل

۴شنبه شب۲۷/خرداد خونه مامانم شب موندیم که صبح باشی پیش خاله فاطمه من به کارام برسم  نصف شب بردمت حموم بعد سحر رفتی مسجد نماز و بعد اومدی خوابیدیم

امکانات کم روسری خاله

چند وقت پیش رفتی خونه خاله جوونت و با هم رفتین طبقه بالا خونه دایی جوونشون کلی بازی کردی و چون خودت خوابیدی زندایی جان هم جایزه دادن بهت

این رو هم اون روز عمه اومد باهامون دکتر خرید برات

چسبونک

یه روز جمعه که رفتیم پارک و حسابی خوش گذشت

کیک تولد احسان جوون نزدیک سحر تمومش کردم

تولد امام زمان

تولد احسان که یکمی قهر بودی نمیزاشتی برق روشن کنن

خط کش جایزت

سوغات مادرجونت از قم همراه بایه بسته سوهان

سوغات دایی جونشون از مشهد

بعدا میزارم

هدیه زن عمو محدثه

بعدا میزارم

پسندها (7)

نظرات (5)

مامان نسرین
4 تیر 95 16:27
سلام زینب جون ان شاالله که همیشه بلا دور باشه ازتون.امیدوارم علی جون همیشه سالم تندرست باشه واقعا ناراحت شدم از طرفی هم چون پسر خودمم هم سن علی جونه یه لحظه خودمو گذاشتم جای شما دیدم خیلی سخته برای جگر گوشه آدم یه مشکلی پیش بیاد.خدا رو صد هزار بار شکر بخیر گذشت ان شاالله که خوب خوب بشه گل پسر.
مامان علی آقا
پاسخ
سلام عزیز دلم خوبی ممنون گلم خیییلی ماهی خدا رو شکر علی خوب خوبه انشاا... به زودی آپ میکنم.فدات شم ممنون از خبر گیریت. انشاا... خدا همه بچه ها رو حفظ کنه.
مامان آنیسا
20 تیر 95 16:31
ا[ی عزیزم خیلی ناراحت شدم چقدر بد که این اتفاق افتاده خداروشکر به خیر گذشته
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون گلم آره الان دیگه خوب خوب شد خدا روشکر با طب سنتی
مامانی
1 مرداد 95 11:11
سلام همشهری گلم الهههی که بلا ومریضی ازخونه تون دورباشه ان شاا....علی جووون بهبودیه کامل پیداکنه که احتیاج به عمل نداشته باشه خیلی ناراحت شدم می دونم وقتی بچه ات مریضه چه حسی داری کاملا درکت می کنم توکل به خدا خداروشکرکه فامیلا تواین مدت پشتتون بودن،عزیزم میتونی روی منم حساب کنی وااااااای هوای دونفره النگدره ای جااانممم سالگردعقدتون مبارک ان شاا....سالیان سال شادوسلامت کنارهمسرمحترم وپسرگلت زندگی کنی آفرین به خانمممم هنرمند
مامان علی آقا
پاسخ
سلام دوسسسستتت گلللل و مهربوووونم خدا روشکر علی رو بردیم طب سنتی و برطرف شد فقط حساسیت بود و خدا رو شکر کاملا خوب شد و خیییلی خوشحالم کار به عمل نکشید با اینکه هزینه داروهای طب سنتی چند برابر شد ولی ارزشش رو داشت.فدات بشم مهربووونم انشاا... همیشه شاد باشین باهم و در کنار هم و مریضی نبینی گلم. خیییلی ماهی
نگار
3 مرداد 95 1:23
سلام خانومی نیستی کم پیدایی؟؟؟؟ امسالم مثل پارسال تولدت رومیخوام یه کوچولوزودترتبریک بگم زینب خانوم گلم فک کنم ۲۴ساله شدی الهی همیشه وهمیشه خوشبخت باشی پیش خانواده ی خوبت این روزاتواین وبی که آدرسشوگذاشتم هستم
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون نگار مهربوون اومدم وبت عالیه عزیزم موفق باشی اگه اینستا هستی بیا اینستا من اوپجا هستم بیشتر. خییییلی گلی عزییییزم
فاطمه^فائزه
3 مرداد 95 15:38
سلاااااااااااام سلام خوبین؟ دلم براتون تنگ شده بود 28 خرداد پست گداشته بودین و من متوجه نشدم چقد زود میگذره انشالله همیشه دلتون شاد و تنتون سالم باشه راستی پیشاپیش تولدتون هم مبارک در کنار عزیزانتون شاد باشین
مامان علی آقا
پاسخ
فداااتون بشم ممنون جیگرا