بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

جان جانان

1395/2/27 15:04
نویسنده : مامان علی آقا
711 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و باز هم با کلی تاخیررررررر

          

بهترین های من مرد های من پشتم به دو مررررد گرمه همسری مهربان و دوست داشتنی و تکیه گاه من و پسری با قلب مهربان و عصای دلست.

مردهای زندگی من

محبتمحبت

     

ادامه مطلب

وقتی گل پسر کل خونه رو کارت میچینه

خواب ناز جان جانان که بعد اومدن از مهد کلللی خوابید

پفک هندی داییجون پز

یه کلیپ آموزش دونات دارم داخل گوشیم که علی خیلی دوست داره چند هفته پیش شب موقع خواب داشت نگاه میکرد گفت مامان برام دونات درست میکنی گفتم چشم و فردا صبح ۵شنبه از خواب بیدار شد رفتیم سر وقت دونات.داخل کلیپ یه جا میگه روی خمیر پاچه میندازیم میزاریم یک ساعت استراحت کنه حالا چند وقت پیش خونه مامانم داشتم سیب زمینی آبپز میکوبیدم برای پوره علی رفته پارچه آورده میگه مامان بیا روش پارچه بندازیم خستگیش برهخنده

و این هم کار خود گل پسر

اینم کیف مهد علی جان

روز معلم علی آقا ماهم معلم شده بود با لپ تاپش قرآن میذاشت و نکته برداری میکرد

نیت کردم جای خواب علی رو جدا کنم برای همین اتاقش رو دارم تزیین میکنم اینم هدیه زندایی علی

و این هم کاغذ های پشت برچسب ها

بازی با ماشین لباسشویی و حرف زدن داخل ماشین با خانوم فروشنده

هدیه زندایی جان برای میلاد امام علی

بازی های ما در این مدت رساندن می می نی به مامانش با چند راه شبیه هم ها رو بهم وصل کنه و نقاط همرنگ رو به هم وصل کنه و نرم چین و کشیدن هزارپا نوشتن اعداد در بالا با رنگ های مخنلف و پیدا کردن آن عدد در هزارپا و رنگ کردن با همون رنگ

جمعه ۲۴/اردیبهشت رفتیم ناهار خوران با مامان و بابا و آبجی بزرگه همسرجان هم مشغول دیدن بازی های لیگ که متاسفانه پرسپولیس دوم شد

چند وقت علی میگه از این حلقه ها بخر برام و اینکه مهد میره جیش نمیکنه تا بیاد خونه و قرار بر این شد دیگه جیشش رو بگه به مربیش که منم این حلقه رو در اولین روز گفتنش خریدم براش با یه چسب ماتیکی

و این هم رانندگی گل پسر

پشتم به دوتا مرررد گرمه

پ.ن.این عکس علی گیر داد شب خواب حتما روشن باشه

۲۵ام شنبه خونه مامانم علی حوصلش سر رفته بود منم اون چسبی که براش خریده بودم داخل کیفم مونده بود برای همین رفتیم پی بازی

بازی اول کاغذ خرد کردیم و داخل دایره ای که من کشیدم علی چسب زد کاغذ ها رو ریختیم داخلش که علی زیاد دوست نداشت

بازی بعد من براش شکلهای هندسی کشیدم جدا کردم داخل یه کاغذ دیگه شکل ها رو دوباره کشیدم علی هر شکلی رو جای خودش چسب زد

و همین بازی این بار همش دایره در اندازه های مختلف درک مفهوم کوچیک و بزرگ

گشیدن چشم،ابرو،بینی،مو،گوش،دهن و جداکرد آن و کشیدن یه صورت و چسب زن علی

شیرینی چند شب جشن.میلاد امام حسین حضرت ابوالفضل و امام سجاد خونه مامانم

هدیه عمه جون برای میلاد امام علی

                                                      ممنون از همراهیتون

                                                                                     یا علی

پسندها (4)

نظرات (0)