پارک
۲۲/مرداد/۱۳۹۴ شب ساعتای ده،ده ونیم بود که به همسرم گفتم بریم بیرون یه دوری بزنیم محسن هم ما رو برد حضرت عباس(۴راه میدان)(قدمگاه حضرت عباس)بعد زیارت و خوردن آب به یاد حضرت رفتیم سمت شهرداری که دیدیم بستنی فروشی که دوران عقدمون پاتوقمون بود باز رفتیم و سفارش مخلوت دادیم.اصلا به مکانش رسیدگی نکرده بود.خیلی داغون شده بود به قول محسن یه جای کثیف کلی خاطرات خوشی رو برامون زنده کرد.(کلی بستنی فروشی دوره فلکه شهرداری بود ولی ما خواستیم اون روزها رو زنده کنیم) بعد هم علی رو بردیم پارک شهر.علی هم اول کلی تاب بازی کرد و بعدش رفت سراغ سرسره حالا مگه پایین میومدتازه یه راه پیداکرده بود که فقط همون بالای سرسره در میزد از پله هاش و ش...
نویسنده :
مامان علی آقا
15:34