بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

پروژه چهارم(جدا خوابیدن علی)

1394/5/26 15:17
نویسنده : مامان علی آقا
895 بازدید
اشتراک گذاری

         

              

   

              

سلام

چند وقت پیش داخل گوگل سرچ کردم ببینم بچه باید از چند سالگی جدا از پدر مادر بخوابه.

دیدم نوشته۱یا۲ سالگیسوال.کلیتعجبکردم.آخه من فکر میکردم سن جدا شدن اتاق۵ یا۶ سالگی باشه.

گشتم دنبال یه سند علمی و دینی. که پیدا نکردم متاسفانه.برای همین داخل تلگرام عضو یه گروه مذهبی شدم و از مشاورشون پرسیدم که ایشونم گفتن بله باید وقتی بچه رو از شیر گرفتی اتاقش هم جدا بشه.ولی اتاق زیبا کنید و نور کافی داشته باشه و یه عروسک هم بهش بدید و بهش بگید که وقتی خوابه بهش سر میزنید.

من نخواستم یه دفعه این کار رو بکنم.بعد از شیر گرفتنش یه بالشت گذاشتم بینمون که بدونه نباید بیاد اینطرف.بعد کلی طول کشید تا یاد گرفت.الان فاصله گذاشتم بینمون. خودمون اینطرف حال میخوابیم علی اون طرف(البته این فاصله رو هم یه دفعه زیاد نکردم کم کم  طی چند روز آخه علی خیلی وابسته اگه من پیشش نخوابم مدت خوابشم کمه)

تادوشنبه ۱۹/مرداد که رسیدیم به این فاصله،صبح ۳شنبه ساعتای۶ بود علی بیدارشد بود ما رو ندیده بود در حال باز کرده بود رفت داخل حیاط داشت درحال باز میکرد که خوشبختانه قفل بود و بعد میگفت:بابایی در قفله بابایی در قفله(به هوای اینکه ما بیرونیم)

که من متوجه صدا شدم اول فکر کردم خواب میبینم بعد بیدار شدم متوجه شدم که خواب نیست سریع رفتم جلوی در گفتم:علی

تا این گفتم علی هم زد زیر گریه.گفتم بیا مامانی بابایی اینجا خوابیده.

بغلش کردم بردمش پیش باباش بخوابه(باباش هم غش بود فقط یه چشم باز کرد و علی رو گفت بخواب بابا دوباره غش کردخندونکمن فکر کردم متوجه ماجرا شده ولی وقتی بیدار شد گفت نه اصلا متوجه نشدممتفکرگیج)

علی رو گذاشتم بینمون تا بخوابه که گفت شما نخواب.میگفت شما بشین.منم رفتم اونطرف باباش خوابیدم. البته خواب که نه فقط دراز کشیدم آخه علی اصلا نمیزاره پتو روش باشه اونجایی هم که خوابیده بود باد مستقیم کولر میزد بهش برای همین ۴یا۵ بازی رفتم روش پتو انداختم و اومدم.

از زمان اجرا این پروژه علی یه دور ساعت۶ یا۷ بیدار میشه باید برم پیشش تا بخوابه بعد دوباره ازش دور بخوابم.بدیش اینکه اون تایم هم باباش بیدار میشه که بره سرکار.علی هم گریه که منم برم.یا بابایی نره.منم مجبورم داستان ببافم که

بابایی رفته پول در بیاره

علی میگه نمیخواد

میگم پول در بیاره که یه چیز خوشمزه بخره برات

علی:چه بخره؟

من:یه روز بستنی،یه روز سیب،یه روز آبمیوه،یه روز سیب زمینی که خیلی دوست داره

خلاصه این پروژ خیلی سخته.آخه الان اتاق گرم علی هم گرمایی کولر هم روشن باشه اونقدری سرد نمیکنه که علی راحت بخوابه.بعدشم هوا سرد میشه.پشت خونه ما هنوز خونه ساخته نشده  برای همین سرده علی هم که بدون پتو میخوابه.نمیدونم چکار کنمخستهغمناک

حالا قرار از دوست آبجیم که مشاور هست مشورت بگیرم.

                                                                                          ممنون از همراهیتونمحبتبای بای

پسندها (6)

نظرات (13)

آنیتا
26 مرداد 94 15:25
على جوووووووونم عادت كن كه جدا بخوابى عزيزدلم من از 5سالگى جدا خوابيدم از پدر و مادرم اره ميدونم از 5سالگى هم خيلى ديرهمن تصميم گرفتم آريان رو از 1سالگى جدا بخوابونم عادت كن جدا بخوابى گل پسرم ميبوسمت
مامان علی آقا
پاسخ
از یه سالگی زود البته خودت اذیت میشی چون باید همش بری شیر بدی و برگردی. دعا کنم بزامون که موفق بشیم این پروژه رو هم به خوبی و خوشی پشت سر بذاریم
مامان مبینا
26 مرداد 94 17:00
زینب جون ایشالله ک موفق میشی ببوس علی رو
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون دوست جونی از دعاتایشااله شما هم مبینا رو
مامان فندق
26 مرداد 94 19:53
عزیزم واقعا جدا کردن بچه کار خیلی سختیه اتفاقا منوهمسری هم کلی درموردش حرف زدیم و درحال حاضر تصمیم داریم از 18 ماهگی نی نی رو بذاریم تو اتاق خودش بخوابه البته اگه بتونیم فکر میکنم بهتره پیشش باشم تا خوابش ببره و بعد بیام اتاق خودمون
مامان علی آقا
پاسخ
آره گلم اما خیلی سخته نمیدونم چکار کنم. همسرم میگه سخت نگیر مگه ما اتاق جدا و ...... داشتیم؟ نمیدونم والا
آبجی نگار
26 مرداد 94 20:10
آخی آقاپلیس کوچولوی دوست داشتنی!!!!!!!
مامان علی آقا
پاسخ
فدات نگار جوووونم
آبجی نگار
26 مرداد 94 20:14
رامین هم سن وسال علی جان بود مامانم خواست جداکنه ولی یکدفگی چون بودرامین بعدش مریض شدوتب کرد.الانم تا نمازصبح جداست بعدنمازصبح میره پیش مامان وبابام،اماهمونم دیگه خیلی کم شده
مامان علی آقا
پاسخ
آره یه دفعه سخته من یادمه که خودم چه علاقه ای داشتم پیش مامانمشون بخوابم تازه فک کنم7ساله بودم.البته فکر کنم.خخخخخخخ
آبجی نگار
26 مرداد 94 20:18
آخی این آقاپلیسه خیلی بانمکه
مامان علی آقا
پاسخ
فدات گلم
مینا
27 مرداد 94 3:16
سلام..آفرین به همت شما...خدا گل پسرتو برات نگهداره..راستی ممنون میشم به گنج منم..دخملی منم سربزنی..واگه افتخاربدی لینکم کنی..
مامان علی آقا
پاسخ
لطف داری مینا جان اومدم خانومی چشم حتما باعث افتخارملینک شدی گلم
مامان زهرا جون
27 مرداد 94 6:14
سلام آخی پلیس خاله. من که فک کنم عمرا بتونم این پروژه رو انجام بدم آخه زهرا خیلی وابسته اس.
مامان علی آقا
پاسخ
سلام.فدات خاله جوووون وای نگو که خیلی سخته
مامان زهرا جون
27 مرداد 94 11:49
امیدوارم شما موفق بشی عزیزم
مامان علی آقا
پاسخ
ایشااله دعا کن
آبجی نگار
27 مرداد 94 15:21
آخی عکس پروفایلش توزمستونه مثلا.خودعلی جونم وسطزمستون دنیااومده
مامان علی آقا
پاسخ
وای تا بحال اینجور بهش دقت نکرده بودم مرسی گلم
مامان آینده
27 مرداد 94 21:19
ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااانم علی کوچولو دیگه واقعا داره مرد میشه علی میتونه علی میتونه
مامان علی آقا
پاسخ
مرسی گلم از انرژی مثبتت کلی نیرو گرفتیم
فاطمه^فائزه
28 مرداد 94 20:58
شما تو این پروژه موفق میشین حتما علی جون هم دیگه مردی شده باید جدا بخوابه
مامان علی آقا
پاسخ
ایشااله دعا کنید برامون آره دیگه مرد شده ناز پسری
آبجی نگار
29 مرداد 94 0:31
ماییم دیگه همش بایدچیزای جدیدبکشفیم
مامان علی آقا
پاسخ
بابا فیلسوف