خواب دیدن علی
یک شنبه ۱۱/مرداد
بابای علی که از سرکار اومد علی خواب بود برای اینکه باز گریه نکنه بیدارش کردم که بره در باز کنه اما انگار داشت خواب میدید
بیدارش کردم گفتم پاشو برو در رو برای بابایی باز کن
از جاش بلند شد و نشست و گفت منکه همش رو خوردم
من گفتم:چی همش خوردی برو در باز کن برا بابایی
اما بیتوجه به در گفت همون که بود بخورم همش خوردم به شما ندادم
دیگه باباش هم اومد بغلش گرفت علی رو دست باباش خوابش برد که البته زودهم بیدار شد
فدای خواب نازت بشه مادر
ما که متوجه نشدیم چی خواب دید.باباش اذیتش میکرد میگفت من خوردی؟علی هم میگفت:بله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی