امروز علی
امروز(۱۵/مرداد.۵شنبه) داخل آشپزخونه بودم که اومدم دیدم علی پشتی ها رو آورده وسط خونه.
بهش میگم چرا پشتیا رو آوردی میگه دارم (سینامرسی) بازی میکنم.
میگم چطوری؟بدو بدو روی پشتی ها میره و بلند میگه سینا مرسی،سینا مرسی(سیناپسرعمشه)
اینم عکس بازی سینا مرسی
بعد هم پهلوون پنبه برنامه عمو پورنگ شد(علی عاشقه محله گل و بلبل)
بلند میگه بوم بلا بوم با،پهلوون پنبه،بعد پنچر میشه میگه بادم کن.منم بادش میکنم
این عکس هم مثلا میکروفن گرفته داره شعر میخونه.
عکس اول تکون میخورد گفتم تکون نخور عکس دوم گرفتم بعد عکی پری که میشه عکس سوم.
صبح خواب بودیم یه دفعه علی بیدار شد گفت:خاله جون فاطمه به من زنگ زدا(فکر کنم دوباره خواب دیده)رفت پیش تلفن وایستاد میگه بیا به خاله جون زنگ بزنیم.منم پاشدم و زنگ زدم به خاله جونش و باهم حرف زدن.
بعضی صبحا که دیر بیدار میشه و خودم بیدارش میکنم بهش میگم تو چقدر میخوابی؟
علیم میگه:خوب خسته بودم دیگهالان خستگیم رفت.
شبا هم که به زور باید بخوابونمش میگه چرا باید بخوابیم؟
میگم:خوب چون الان شبه
علی:شب نیست
من:چرا نگاه کن هوا تاریکه
و...... تا بالاخره بخوابه
بعضی مواقع میگم زنگ میزنم به عموپورنگ میگم اگه پسر خوبی باشی صبح بیاد.قبول میکنه و دراز میکشه.ماه رمضان محله گل و بلبل هر روز بود الان شده ۵شنبه و جمعه دیگه برای اینکه علی گیر نده براش زنت کردم روزی یک بار میزارم)
دیروز هم(۱۴/مرداد.۴شنبه) اشکال هندسی رو نصفه میکشیدم بقیش رو علی میکشید و اسمش رو میگفت من مینوشتم.(قرمز من،آبی علی)
خوب اینم از امروز علی
علی یارتون