از بین رفتن ترس علی جوووونم
یوهووووووووووووووووووووو
یادتون هست گفتم علی بعد سوختن دستش با فشفشه کلا از وسایل تولد ترسیده بود؟
که برای تولد احسان پسرخالش با شمع تولد آشتی کرد
الان یه مدت بود که میگفت فشفشه میخوام.قول میدم گریه نکنم.
تا چند روز پیش براش خریدیم تا ۲روز میشوندمش بغلم و میدادم دستش البته خودمم نگه میداشتم اما الان ۲ روز میدم دست خودش فقط پیشش هستم. بعد بهش گفتم اگه از پایینش بگیری نمیسوزی.
علی هم بعد تموم شدن فش فشه میگه دیدی نسوختم اگه از اینجاش بگیرم نمیسوزم منم میگم بله. وکلی دست و جیغ و تولد تولد میخونیم.
البته هنوز یکم استرس رو داره.
واینکه این فشفشه هم۲جای فرش رو سوزانت.که دیگه باظرف میارم که البته فدای سر ناز پسر مامان و بابا
امروز علی(۲۶/مرداد/۱۳۹۴)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی