بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

.: مرد کوچولوی ما علی تا این لحظه ، 2 سال و 8 ماه سن دارد :.

                      .: مرد کوچولوی ما علی تا این لحظه ، 2 سال و 8 ماه سن دارد :.          گلم پسرم ۲سال و ۸ ماهگیت مبارک          عزیز دلم امروز به مناسبت۲سال و ۸ماهگیت یه کیک برات پختم که وقتی باباجون از سرکار اومدن یه جشن کوچیک ۳ نفره بگیریم.         چند روز پیش هم بعد مدتها لیوانی که خواستم پیداکردم و گرفتم برات.آخه ما زیاد بازار نمیریم دور و اطرافمون هم هرچی مغازه میرفتم لیوان نی دار نداشتن همشون یا لیوان داشتن یا قمقمه ای بودن. ...
6 مهر 1394

عید قربان مبارک

            سلام و صد سلام به ناز ناز بابایی و مامانی                                                                    علی آقای گل گلاب عزیز دلم ۵شنبه عید قربان بود وطبق روال این چند سال حاج باباشون گوسفند قربونی میکنن. ۴شنبه صبح خاله جون فاطمه یه عکس از گوسفند فرست...
4 مهر 1394

از نماز تا مدرسه!!!!

  سلام به دوستای گلم    میگم همسرای شماهم چالش نماز و فرزند دارن؟ بابای علی بنده خدا همه نمازهاش باچالشه یه بار اوایل علی روی دوش منم اومد که بابای فداکار گفت مامانی چادر داره سخته روی دوش من بیا نه مامانی .الان هم یه مدته اگه باباش بگه نیا نمیره اول اجازه میگیره دورش بگردم از سجده اول تا رکعت آخه داستان همینه                               چند روز پیش رفته بودیم خیاطی موقع برگشت علی آقا گفت نیگا من بزرگ بزرگ شدم گفتم آفرین گفت:حالا که بزرگ شدم بریم مدرسه ...
30 شهريور 1394

سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی(ع) و حضرت فاطمه(س)

۲۴/شهریور/۱۳۹۴ صبح ساعت۹:۲دقیقه خواب  بودم که احساس کردم همسر گرامی اومد خونه تا چشمام رو باز کردم دیدم داخل حیاط ولی خیلی سریع رفت. شک کردم برای همین با تلگرام براش پیام گذاشتم که اومدی خونه/یا من خواب دیدم (ساعت۹:۴) که جواب داد:خونه؟ خواب دیدی.من سرکارم. گفتم:آخه احساس کردم داخل حیاط دیدمت بعد گفت حست درسته بیا من داخل حیاط نشستم گفتم:خوب تو بیا گفت:نه علی بیدار میشه بیا بیرون منو ببین وای دیگه این که گفت ترسیدم یاد فیلم ترستاک افتادم گفتم: لوس نشو دیگه بیا گفت:بیا دیگه جون محسن بیا. دیگه با هزار ترس و لرز پاشدم  فکر میکنید چی دیده باشم خوبه؟(ساعت۹:۱۴) ...
24 شهريور 1394

علی آقا

نمیدونم علی چی شدش تنها داخل حموم واینمیسته دیروز(۲۱/شهریور)تا رفتم گوشیم بیارم گریه افتاد. بعد جلوی در حموم نشستم تا یکم بازی کنه بعد برم بشورمش گریه که تو هم بیا.منم گفتم اگه نمیخوای بیا بیرون که علی هم امد بیرون یه بار دیگه هم قبلا اینجوری میکرد.بعد منم دیگه اجازه ندادم بره داخل وان بشینه روی صندلی میشوندمش میشستمش تا چند وقت پیش خوب شد میزاشتمش داخل وان باز الان نمیدونم چرا اینجوری میکنه.                    هرکی تجربه ای داره ممنون میشم کمکم کنه. اصلا اینکار علی آقای ما طبیعیه یا نه؟ ...
22 شهريور 1394

بالاخره۲۰ام شهریور و تولد باباجوووون گللللللللل

سلام  و صد سلام    بالاخره ۲۰ام شهریور هم اومد             و من دیگه چیزی نداشتم برای غافل گیری خوب اینم یه جور غافل گیریه چون روزتولد آدم انتظار هدیه داره منم غافل گیر کردمشون اما به روش خودم                                       بیاین بریم ادامه مطلب ۵شنبه(۱۹/شهریور)شب رفتیم خونه عمو حسن که ایشونم متولد۲۰ام هستن.تولد ۴۰ سالگیشون و بعد تولد راهی حضرت عباس شدیم یه زیارت کوچیک کردیم و رفتیم پارک ...
21 شهريور 1394