بالاخره۲۰ام شهریور و تولد باباجوووون گللللللللل
سلام و صد سلام
بالاخره ۲۰ام شهریور هم اومد
و من دیگه چیزی نداشتم برای غافل گیری
خوب اینم یه جور غافل گیریه چون روزتولد آدم انتظار هدیه داره منم غافل گیر کردمشون
اما به روش خودم
بیاین بریم ادامه مطلب
۵شنبه(۱۹/شهریور)شب رفتیم خونه عمو حسن که ایشونم متولد۲۰ام هستن.تولد ۴۰ سالگیشون
و بعد تولد راهی حضرت عباس شدیم یه زیارت کوچیک کردیم و رفتیم پارک شهر.ایندفعه رفتیم سمت همون نیمکتا که دوست داری.بعد یکم تاب خوردن روی نیمکتا با،باباجونت رفتی پیش حوض و این گلا رو ازداخل آب آوردین برای من
بعد هم رفتیم با لوازم ورزشی ها بازی کردی و بعدش هم راهی خونه شدیم.
جمعه۲۰/شهریور
صبح میخواستیم بریم امامزاده که هوا خیلی گرم شد و نرفتیم.غروب من و شما عمو پورنگ دیدیم و بابایی هم تنهایی رفتن امامزاده(به شما گفتیم بریم امامزاده گفتی عمو پورنگ تموم بشه بعد که دیگه دی وقت میشد)
بعد برگشتن بابایی آماده شدیم و راهیه پارک شهر شدیم وای که چقدر شلوغ بود.علی رفت سرسره بعد دید شلوغه دیگه نرفت یکم تاب خورد و رفتیم نمایشگاهی که به مناسبت بزرگداشت روز گرگان برگذار شده بود.
از نمایشگاه۳ تا کتاب برات خریدیم.
و یه دفتر ایرانی که امیدوارم هرچی زودتر جای گزینه دفترهای با عکس کارتونهای خارجی بشه.
ویه طرح جالب که داره در کل کشور برگذار میشه و واقعا عالیه
درب بطری هارو جمع میکنن به محل بازیافت تحویل میدن و به جاش پول دریافت میکنن و با پولش برای بچه های نیازمند ویلچر میخرن.واقعا طرح ساده و پر مهریه
عکس جلوی کاج موزه گرگان که قدیم اینجا خونه شاه بوده. وکل پارک شهر حیاط خونه شاه بوده.
راهی کبابی برای صرف شام تولد
تا سفارش کباب رو بیارن بابا جون زحمت کتاب خوندن رو کشید مامانی هم زحمت عکاسی رو
بعد هم راهی خونه مامان جون و بعدش هم خونه.
اینم تبریک نی نی وبلاگ به بابای عزیزتر از جوووووووون
اینم عکسای بابا جوون تا دومادیش
اینم تبریک مامانی در لاین
بابایه علی منه به اسمای مختلف صدا میزنه
مثلا:
(زینب گلی،ایال،زینب خانوم)
بعد علی آقا هم گاهی اوقات بخواد خودش رو لوس بکنه یا کارش گیر باشه بهم میگه:
(زینب دولی،ایال،زینب خانوم)
خوب دیگه علی بیدار شد.من برم