بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

خبر خووووووش

سلام مرد خونه                   خوبی فدات شم؟ میدونی چرا گفتم مرد خونه؟ آخه قرار ماه دیگه شما به مدت ۱۱ روز مرده خونه باشی می پرسی چرا؟ آخه قرار بابایی مهربوووونت برای اربعین حسینی پیاده روی بره کربلا و اون وقت شما یه ۱۱ روزی رو باید جای بابای گلت رو پرکنی و بشی مرده خونه ماجرا از اوجا شروع شد که یه شب خونه حاج باباشون بودیم که عمو میثم صحبت اربعین و پیاده روی رو کرد و به دایی جون گفت نمیای بریم ما فکر کردیم شوخیه(اون شب بابا جون هیئت بود و فقط منو شما خونه حاج بابا بودیم) فرداش زنگ زدم به خاله جون محدثه برای خبر گیری ک...
10 آبان 1394

خرابکاری ها

اولین خرابکاری علی برمیگرده به ۴یا ۵ ماه پیش خرابکاری شماره۱)          خواهرشوهرم کامپیوتر خواهرم خریدن علیم هی روشن خاموش کرد از جلم هنگ کرد ویندوزش پرید. البته مقصر خودشونن چون من و باباش همش میگفتیم نذارین برن سرش گوش ندادن ما هم دیگه چیزی نمیگفتیم به علی که اینجوری شد. که با۱۵ تومان  حل شد   خرابکاری شماره ۲)           حدودا ۱ ماه پیش علی آقا مداد رنگی رو گذاشت داخل پنکه مامانمشون که یه پر پنکه شکست و خودش هم به شدت ترسید. که اون حاج باباش برد درست کرد و مبلغش هم نمیدونم چقدر شد خرابکاری شماره۳)  &...
6 آبان 1394

.: ثبت خاطرات علی آقا ، 1 سالگیت مبارک :.

                                                                    .: ثبت خاطرات علی آقا ، 1 سالگیت مبارک :.                            سلام سلام                قند عسلم قربوت برم امروز تولد یک سالگیه وبلاگته    &nb...
6 آبان 1394

به خیر گذشت خدا رو شکر

امروز ۳/آبان صبح علی داشت عمو پورنگ نگاه میکرد که گفت مامان آچار ۱۰ بده ۳چرخم رو درست کنم علی من آچار من دوباره پرسیدم که شاید من اشتباه شنیدم دیدم نه کاملا درست شنیدم هیچی دیگه دادم رفت سر ۳چرخش.         بعد کلی بازی در حال خوندن زیارت عاشورا بودم علی باز در جا باطری چراغ قوش رو باز کرد منم گفتم بده ببندم گفت نه گفتم پس خودت ببند بازم گفت نه منم رفتم بگیرم از دستش پرت کرد بعد یه دونه آروم زدم رو دستش به نشانه تنبیه. دستم خورد آچار افتاد از داخل سبد جلو ۳ چرخش بعد پا شد آچار رو برداشت و پرت کرد منم دلم حری ریخت آخه علی چیزی پرت میکنه م...
3 آبان 1394

عاشورای حسینی

سلام به همگی                       اول از همه تسلیت بابت این روزهای سخت الهی به حرمت امام حسین(ع) همگی جاجت روا بشیم         خدایا تو رو به دل حسین دل آقامون امام زمان رو آروم کن                                                        &...
3 آبان 1394

دسته زنجیر زنی

سلام گل پسرم یادته که گفتم خاله محدثه شون رفتن مشهد؟ من بهشون سفارش زنجیر دادم برای شما که خاله جون هم زحمت کشیدن خریدن برات. البته چند وقت پیش هم مادر جون یه دونه بهت داد که ایشااله بزرگ شدی میتونی از اون استفاده کنی. خاله جونشون یک شنبه شب(۲۶/مهر)رسیدن ماهم دوشنبه شب بعد مراسم مسجد که البته فقط شما با مامان جون و حاج بابا رفتی.منم خونه مامانجونشون مشغول پخت رب انار بودم. رفتیم خونشون و خاله جون هم سوغاتی های شما رو داد. دست گلشون درد نکنه                           ...
29 مهر 1394

سوغات قم

سلام جیگر طلا فدات شم  مامان جون ۴شنبه ۲۲/مهر ساعت۹ از قم اومدن و سوغاتای شما که نمیدونم چرا همیشه بزرگ برات میگیرن رفت۲ سال دیگه اندازت بشه پارسال هم از مشهد یه سیوشرت آوردن برات که فکر نکنم حالا حالا ها اندازت بشه منکه میگم ۶ سالگیت اندازت میشه خخخخخخخ  از سوغات این دفعه هم فقط طبلش اندازت بود حالا باز خوبه بزرگ میگیرن کوچیک نمیگیرن اما کلا دستشون درد نکنه همینکه به یادمون هستن بسه این سوغات قم                              &nb...
25 مهر 1394