عاشورای حسینی
سلام به همگی
اول از همه تسلیت بابت این روزهای سخت
الهی به حرمت امام حسین(ع) همگی جاجت روا بشیم
خدایا تو رو به دل حسین دل آقامون امام زمان رو آروم کن
این روزا چه به حال امام میگذره
سفارش شده برای آروم شدن دل آقا صدقه بذاریم
دیروز۲ام آبان/۱۳۹۴ مصادف با ۱۰/محرم/۱۴۳۷،عاشورای حسینی
صبح ساعت های۱۱ بود رفتیم خیابان شهدا دسته روی.
علی رو هم بردیم پشت یه دسته یه مقدار زنجیر زد.
و یه چندتایی هم عکس گرفتیم ازش
اینجا آرامگاه ۲تا عالم بزرگه که روبه روی پارکینگ پشت مسجد جامع که رفتیم اونجاموتورمون رو گذاشتیم
متاسفم برای آدمایی که فقط دم از فرهنگ اروپایی بودن میزنن از تمیزی خیابوناش میگن اما خودشون شهرشون رو کثیف میکنن کاش بجای تعریف از اروپایی ها یکم فرهنگمون رو اروپایی کنیم.
متاسفم برای آدمایی که فقط ادعای ایرانی بودنشون میشه ولی هیچ بویی از ایرانیت نبردن فقط حرفش رو میزنن
این مقبره داخل خیابانه داخلش آشغال بود روی دیوار با اسپره شکل کشیدن شماره نوشتن
بماند که آرامگاه دو آدم بزرگه جز آثار باستانی هم هست حیف نیست روی این دیوار باستانی و قدیمی با اسپره نوشته بشه؟
کاش واقعا ایرانی بودیم.......
بگذریم
اولین عکس
و دومی که سوار اسب کردیم علی رو بعد یه دفعه که حرکت کرد علی ترسید یه مقدار گریه کرد و یه تبرک هم دادن به علی که موقع برگشت علی آقا شکلاتش رو خورد.باباش هم علی رو دوباره برد پیش اسب نازش کنه که ترسش بریزه.
عکس اول همون تبرکه که یه پارچه سبز هم داره
بعد هم زنجیر زنی علی آقا
بعد هم رفتیم سر مزار عموی علی یه فاتحه فرستادیم و برگشتیم
و باز هم علی
یه چای هم خوردیم و حرکت کردیم به طرف خونه مامان جون علی.
علی رو فرستادم مسجد سمت آقایون پیش حاج باباش خودم هم پیش مامانم سمت خانوم ها بعد مراسم ناهار دادن و راهی خونه شدیم
سرکوچه ما یه زمین خالی بزرگ هست که هرسال خیمه سوزان دارن.
ولی متاسفانه تا بحال قسمت ما نشده ساعت دقیقش رو نمیدونیم
غروب هم طبق روال این چند شب رفتیم مسجد جامع گرگان پای منبر حاج آقا علی.
روز قبلش وقتی حاج آقا رد میشدن تا به ماشینشون برسن طی مسیر همه میومدن و خودشون رو تبرک میکردن من هم علی رو بردم و بدن گفتن چیزی حاج آقا دستی رو سر علی کشیدن.
خدا عمری طولانی بهشون بده
۲شب قبل باباش نیومده بود دیشب که اومد علی رو با خودش برد سمت آقایون که علی رو برده بود جلو دست حاج آقا رو بوس کرد.بعد مراسم با کلی ذوق برای منو خالش تعریف میکرد.
انشااله قسمت بشه امشب هم میریم
اینم بگم که جمعه شب هم پرچم حرم امام حسین رو آوردن مسجد جامع
بعد هم یه سر رفتیم خونه مامان جونشون و بعد خونه مادر جونشون
که خونه مادر جونشون میکرفن ملا که روزها مراسم دارن اونجا بود عموغلام هم زحمت کشید داد علی جون خوند
کلی هم ذوق داشت
روز تاسوعا هم هر ساله خونه مادرجونش جلو دسته آش میدن ما هم رفتیم که خوب درگیر پزیرایی بودیم و نشد عکس از علی بگیرم.
این عکس هم برای داخل مسجد جامع که بخاطر آسیب نرسیدن به این میل شیشه دورش گذاشتن
این عکس هم برای ۵شنبه که علی جون منتظر نشسته تا حاج باباش بیاد دنبالمون بریم مسجد جامع
یه خبر خوب هم دارم انشااله اگه درست شد میگم
التماس دعا فرج
یا علی