به خیر گذشت خدا رو شکر
امروز ۳/آبان
صبح علی داشت عمو پورنگ نگاه میکرد که گفت مامان آچار ۱۰ بده ۳چرخم رو درست کنم
علی
من
آچار
من دوباره پرسیدم که شاید من اشتباه شنیدم دیدم نه کاملا درست شنیدم
هیچی دیگه دادم رفت سر ۳چرخش.
بعد کلی بازی در حال خوندن زیارت عاشورا بودم علی باز در جا باطری چراغ قوش رو باز کرد منم گفتم بده ببندم گفت نه
گفتم پس خودت ببند بازم گفت نه
منم رفتم بگیرم از دستش پرت کرد بعد یه دونه آروم زدم رو دستش به نشانه تنبیه.
دستم خورد آچار افتاد از داخل سبد جلو ۳ چرخش بعد پا شد آچار رو برداشت و پرت کرد
منم دلم حری ریخت
آخه علی چیزی پرت میکنه معمولا بالایی میندازه که به خودش میخوره یه لحظه گفتم اگه بخوره تو سرش که خدا رو هزار بار شکر جلویی پرت کرد
اما من دیگه نتونستم تحمل کنم و چندتا محکم زدمش و سرش داد کشیدم که اگه میخورد تو سرت من چکار میکردم و بردمش داخل اتاق برق روشن کردم در بستم تا تنبیه بشه.
بعد هم خوابوندمش اما قصه نگفتم که بدونه کارش بد بود.
اینم چراغ قوه و آچار
یادتون هست گفتم علی دندونای پایینش میگه درد داره؟
بردیمش دکتر بعد معاینه معلوم شد مشکل دندون نیست خدا رو شکر.
یه آفت بزرگ پایین دندوناش زده بود که دکتر یه مقدار از مواد بیحسی شون داد گفت قبل غذا بزن براش تا بتونه غذا بخوره بعد هم گفت دورش۱۰ روزه.
بعد هم طبق روال همیشه جایزه
۳تا در کمد باز کرد و علی رو گفت خودت بردار.
علی اول همینجور نگاه میکرد بعد که ماهم گفتیمش رفت یه دونه که سرراست ترین بود رو برداشت
اینم عکسش(حباب ساز)کلی هم ذوق و بازی کردی عاشق حباب سازی