از علی
دیروز میخواستم تخمه مرغ بشکنم علی گفت بده من بشکنم اینقدر محکم کوبید که تخم مرغ همش ریخت رو زمین من گفتم:علی
بعد علی گفت:چی شد؟
گفتم:محکم شکستی دیگه مامان جان
بعد لباسش در آوردم گفتم برو لباس باب اسفنجیت بیار تنت کنم رفت آورد بعد من سرش کردم گفتم دستات خودت بذار اول گفت:من بلد نیستم
منم گفتم:چرا بلدی
بعد یه دستش رو گذاشتی.اینقدر ذوق کرد بالبخند میگه:بلدم دیدی بلدم؟
منم گفتم:بله بلدی
بعد اون یکی دستش کمکش کردم یکم
باباش که اومد میگه:من تخمه مرغ شکستم منتهی محکم شکستم(منتهی رو از کجا یاد گرفتی؟)
این عکسم مال امروزه۲۴ ام صندلیش گذاشته رفته رو میز تلویزیون لامپ آشپزخونه روشن کنه.میتونه بره بالا اما پایین نمیتونه بیاد.باید بغلش کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی