بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

دکتر شیروانی

1393/12/17 14:57
نویسنده : مامان علی آقا
540 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی

  اول از همه ممنون از لطف تک تکتون که برامون دعا کردین و جویای احوالمونید.

واما

دیروز یعنی۱۶ام شنبه غروب وقتی همسرم از سرکار اومد حاضر شدیم تا بریم دکتر.از اونجایی که نمیدونستیم نوبت بهمون میدن یا نه علی رو بردیم خونه بابام گذاشتیم و با،همسرم رفتیم مطب دکتر که حدسمون درست بود و گفت نوبتا پر شده برای فردا ساعت ۱۰ ونیم نوبت داد برگشتیم خونه بابام و شام رو همون جا خوردیم منم دفترچه علی رو دادم به داداشم تا صبح ببره نوبت بذاره و وقتی ما رفتیم دیگه معطل نشیم که متاسفانه فقط وقت داداشم گرفتم آخه وقتی صبح رفت منشی قبول نکرد و به داداشم گفت که همون ۱۰ونیم بیان.بعد سریال افسانه خورشید و ماه حاج بابا ما رو رسوند خونه.صبح هوا با این که خیلی سرد نبود ولی خیلی باد میزد برای همین آژانس گرفتم و رفتم.خدا رو شکر مطب زیاد شلوغ نبود حدودا یک ساعتی منتظر موندم تا نوبتمون شد رفتیم داخل آقای دکتر علی رو معاینه کرد بعد باتعجب گفت علی لوزه نداره مثل بچه های عمل کرده میمونه که این هم خوبه هم بد خوبه چون دیگه خرپف های شبانه نداره و مشکلات لوزه،بده چون یه قسمت از سیستم دفاعی بدنه که نیست.اگه یکم داشت خیلی خوب بود.دکتر خیلی از علی خوشش اومده بود گفت چه بچه ی آرومیه هرکاریش میکنی صداش در نمیاد.

بعدشم علی رو وزن کرد ۱۳/۶۰۰ که گفت اگه ۶۰۰ دیگه هم کم کنه اشکال نداره.خلاصه دارو داد وقرص،قرص گفت آب کن بده بهش.برای من هم یه خشک کن نوشت من هم تشکر کردم و همراه علی اومدیم بیرون. و رفتیم داروخونه دکتر جمعه برای خریدن داروها.وقتی از داروخونه اومدیم بیرون هوا همچنان باد داشت من هم ماشین در بست گرفتم و اومدم خونه.وقتی اومدیم خونه داروهای علی رو دادم خورد اما انگار چندتا رو یک دفعه بهش دادم نتونست هضم کنه و بالا آورد.الانم که خوابیده.

انشااله که بچم زودی خوب شه

                                                          ممنون از همتونبای بایبای بای

پسندها (10)

نظرات (9)

مامان راحله
17 اسفند 93 15:44
ان شالله که زود خوب میشی عزیزممممممم
مامان علی آقا
پاسخ
انشااله مامان راحله عزیز
مامانی
17 اسفند 93 19:05
سلام زینب جووون ان شاا...شما وعلی جووون هرچه زودتر خوب بشید
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیزم از دعای زیبات
ارمغان بهشت
17 اسفند 93 23:06
ان شاالله حالش بزودی خوب می شه
مامان علی آقا
پاسخ
انشااله.البته الان خیلی بهتره
مامان آینده
17 اسفند 93 23:47
انشاالله علیجون هر چه زودتر حالش خوب بشه و شیطونی رو شروع کنه
مامان علی آقا
پاسخ
انشااله عزیزم آره بچم این مدته همش به ما میچسبید
فاطمه & فائزه
18 اسفند 93 8:02
ایشالله که علی جون زودی خوب میشه
مامان علی آقا
پاسخ
انشااله ممنون از لطفتون
مامان محمد طاها
18 اسفند 93 10:02
علی جون انشالله زود زود خوب میشی و دل مامانتو شاد میکنی
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون گلم انشااله
˙·٠•●♥مامان و بابای علی♥●•٠·˙
18 اسفند 93 15:39
سلام انشاالله علی جان زیر سایه ی پدر مادر همیشه سلامت باشه
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله جوووون از دعای خوبت
وبلاگ اسرا جون
18 اسفند 93 15:45
سلام عزیزم لینگ شدید
مامان علی آقا
پاسخ
سلام خانومی همچنین شما
مادر بزرگ
19 اسفند 93 21:55
وب خوبی دارید ممنونم که سر زدید
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون و لطف دارین.خواهش میکنم