بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

پیش دبستان

1397/6/31 22:12
نویسنده : مامان علی آقا
704 بازدید
اشتراک گذاری
سلام سلام به تو بهترین پسر دنیا

سلام به مرد کوچولو خونه

دیگه بزرگ شدی و مرد شدی

عزیز ترینم

امروز31 ام شهریوره و شما هم از فردا به امید خدا میرین پیش دبستان

پیش دبستان پدرام ثبت نام کردیمت

نزدیکه خونه مامانجون. مدرس

یه روز که دنبال پیش دبستان میگشتم رفتم نت و سرچ کردم پیش دبستان های برتر گرگان که پدرام هم اومد و بین اون چند تا برتر پدرام نزدیک تر بود و همون روز رفتیم برای ثبت نام

یه روز زنگ زدن رفتیم اندازه گیری لباستون

یه روز هم رفتیم آشنایی با مربی و دوستات پارک ترافیک

که اونجا شما به سوال اینکه چراغ عابر پیاده سبز باشه یعنی چی و رنگ چراغ برای ماشینا اون موقع چرنگه رجواب دادی یه جایزه هم گرفتی



مسابقه گذاشتن براتون نقاشی و دوچرخه سواری

روز خوبی بود خدا روشکر

اسم دبیرتونم خانم اباذری هست

ایناهم، همکلاسی هات هستن یه چندتاشونم نبودن

داخل کلاستون14 نفرین







دیشب هم تو اون یه ساعتی که رفت عقب رفتیم ناهارخوران شهربازی





پ. ن. دیروز جمعه30شهریور، فرداشنبه1مهر

13ام شهریور هم با، بابایی رفتی سرکارش من 6ام امتحان آیین نامه داشتم که قبول شدم 13ام فروان داشتم که رد شدم🙈20ام هم روز تولد بابایی دوباره رد شدم🙈همشم یه اشتباهات الکی بود ولی دیگه27ام قبول شدم

بالاخره بابایی تونست منو بفرسته گواهینامه بگیرم البته بیشتر بخاطر تو راضی شدم آخه بابایی کارش سرویس دارن و ماشین نمیبره برای همین بابایی گفت برو گواهینامه بگیر از ماشین استفاده کنید.

اون روز هم امتحان داشتم و قبلا هم بابایی بهت قول داده بود ببرتت برای همین برد. کلی بهت خوش گذشت فقط یه اتفاق افتاد که با موتور با دوست بابایی افتادین داخل یه کانال که کنده بودنه خدا رو شکر عمق نداشت. اول بابایی بهم نگفته بود فقط خودت گفتی زمین خوردی منم گفتماشکال نداره مرد شدی و... ولی شبش خواب دیدم یه آقایی که فکر کنم دایی علیم خدابیامرز بود اومد تو خوابم و گفت هیچ میدونی بچت چطوری زمین خورده تو میخندی؟؟ برو خدا رو شکر کن چیزیش نشده صبح از بابایی پرسیدم که علی کجا زمین خورده گفت چطور گفتم این خواب دیدم بعد برام گفت. البته من صبح قبل حرکتتون چون مسیرش طولانی بود یه شهر دیگه هست (گنبد) هم صدقه انداختم هم 5هزارتا صلوات نذر کردم به نیت 5تن برای سلامتیتون



اینم ماشین کار بابایی ترینچر که حسابی خوشت اومده بود



این مدته که سربابایی خلوت بود رفتیم امامزاده گنو و یه جایی نزدیک به علی آباد که اسمش نمیدونم





اینم لباس بایرن مونیخ که خودت انتخاب کردی رفتیم بخریم گفتم علی همش پرسپولیس و استقلاله بعد تو یکی یکی لباسا رو کنار میزدی میگفتی  بایرنه، چلسیه، لیورپوله و.... من😁فروشنده😍😅

اون روز هم که رفتی سرکار حقوقت گرفتی از بابایی 80تومان که همون رفتی برای بابایی هدیه تولد کمربند خریدی

منم فالوده و بستنی درست کردم و شام هم بابایی رو بردیم رستوران سور





ناهارخوران



محرم97





امشب هم رفتیم کفش خریدی و الانم با، بابایی رفتی سالن فوتبال قول دادی اومدی سریع دوش بگیری و بخوابی برای فردا که سرحال باشی. سه شنبه 3ام هم امتحان چرتکه داری سعی میکنم خستت نکنم  داخل خونه نه زیاد باهات چرتکه کار میکنم نه قرآن فقط میخوام ذهنت درگیر بمونه تا آماده مدرسه بشه همین برام بسه الانم بهت نگفتم امتحان داری باهات روزی یه تمرین کار میکنم.



اینم از حجامتت



مسیر برگشت از شهر ترافیک

هفته پیش بهم میگی مامان بابایی چند سالشه

گفتم35

میگی تو چند سالته

میگم26

میگی یعنی کی بزرگتره

گفتم بابایی

میگی چندسال

میگم9سال

بعد یکم فکر میکنی و میگی شاید منم 9ساله شدم شما یه بچه دیگه بیارین

خندم گرفت و گفتم شاید

میگی دختر بیارین

میگم هرچی خدا خواست

میگی ایشاا... خدا دختر بخواد

قربونت برم من

خیلی آبجی دوست داری

چون اطرافیات همه آبجی دارن دلت آبجی میخواد

تازه داشتیم تصمیم میگرفتیم با، بابایی بچه دوم بیاریم که اوضاع اقتصادی ایران خیییییلی بد شد قیمتا همچی دوبرابر سه برابر شده پوشک بچه پیدا نمیشه اگرم بشه گرووووونه

فعلا نظرمون بر این شد که شما تک فرزند بمونی و ماهم انشاا... به امید خدا بتونیم شرایط خوبی رو برات فراهم کنیم



دندونای عقبت همه باهم دارن در میان

از باشگاه اومدین من برم در باز کنم براتون

فعلا عزیزم
پسندها (3)

نظرات (2)

مامانمامان
31 شهریور 97 23:37
موفق باشی
عزاداریهاتونم قبول
التماس دعا
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیز دلم
همچنین شما ♥️ ♥️ 
زینبزینب
15 آبان 97 14:03
سلام. خوبی زینب جان . اشالله به علی آقا که مردی شده
مامان علی آقا
پاسخ
سلام مهربوووونم مرسی گلم🤗🤗🤗