وب خاله ساخت
علی که کوچیک بود و ما اینترنت نداشتیم خاله جونش زحمت وب رو کشید براش بعد نت دار شدن ما قرار شد همون وب رو ادامه بدم که متاسفانه رمز ورود رو فراموش کردیم تا چند وقت پیش که خاله جون یادش اومد.
www.alijoonekhaleh.niniweblog.com
امروز خونه مامانم
امروز رفتیم خونه مامانم علی رو گذاشتم پیش آبجیم رفتم دکتر اومدم رفتیم طبقه بالا خونه داداشم پیش دوقلوها
بعد علی آخراش باز بد شد.میدونستم که برای اینکه خوابش داره.گفتم بیام خونه که یه دفعه بخوابه.
وسط راه اتوبوس شرکت واحد دید گفت سوار بشیم منم رفتم که اگه رسیدیم سوار بشیم که نرسیدیم. دیگه به ناچار مسیرمون عوض شد مسیری که خیلی کم تاکسی پیدا میشه.
علی هم وسط راه گریه کرد بقلش کردم سریع خوابش برد.
خدا خیر بده یه راننده تاکسی رو که دید بچه بغلم منو رسوند تا خونه.با اینکه مسیرش جای دیگه ای بود.
الانم روی پام چون با گریه خوابیده همش بیدار میشه نق میزنه