بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

این مدت که نبودم

1394/2/23 15:09
نویسنده : مامان علی آقا
584 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به علی مامان

و سلام به  دوستای گلم

این مدته یکم کمتر وقت کردم بیام وب علی جووون.حالا اومدم بگو از این مدت گل مامان

۵ شنبه۱۷/اردیبهشت همسرم زودتر از سرکار اومد و ۳ تایی رفتیم النگدره و ناهارمون اونجا خوردیم. جاتون خالی بود.بعد ناهار رفتیم عکس بگیریم وسطای عکس گرفتن یه دفعه بارون نم نم شروع شد محسن همسرم گفت احتمالا بند بیاد آخه داشتیم میومدیمم بارون اومد ولی سریع بند اومد.ماهم ادامه دادیم به عکس گرفتن اما فایده ای نداشت بارون همینجور بیشتر میشد آخرشم چادر و جمع کردیم گذاشتیم داخل ماشین و حرکت کردیم سمت خونه.علی همش میگفت بریم پارکش اما نمیشد دیگه بهش قول دادیم که بعدا دوباره بیاریمش و علی هم قبول کرد.علی تو بغلم خوابش برد.اینم عکسای جنگل

فردای همون روز یعنی جمعه ۱۸ام رفتین خونه مادرشوهرم که دوست همسرم زنگ زد که برای وصل کردن تاب علی میخواد بیاد همسرم و شوهرخواهرش(آقاغلام)رفتن خونمون برای کندن دیوار که بتونن جای تاب جوش بدن.اون روز فقط دیوار رو کندن و فردا غروبش دوباره دوست همسرم(احمد آقا)اومدن برای جوش دادن جای تاب علی.خیلی زحمت کشیدن جای تابش عالی و حسابی محکم شد خدا رو شکر.اینم عکسش(البته باید رنگ بشه)

بعد همون ۵شنبه بعد ناهار به همراه مامان و بابای همسرم و خواهر همسرم رفتیم باغ پشت مغازه محسن خیلی خوش گذشت علی تا جایی که تونست آب بازی کرد و خوش گذروند به همه درختا آب دار روی سرخودش آب میریخت.بعد بازی هم به علت نداشتن لباس مجبور شدم لباس دختر عمش(درسا) رو تنش کنمخندونکخجالت

اینم علی جون و مادر جونش

اینجا لباس دخترونه تن علی آقاستخندونک

بعد راهی خونه شدیم که من برای علی لباس بردارم که بریم خونه مامانم حموم.آخه آبگرمکنمون خراب شد تعطیلی بود باید میموند برای فردا که یکی رو بیاریم درستش کنه.علی هم حسابی کثیف شده بود.بعد حموم هم دوباره رفتیم خونه مادرشوهرم به صرف شام

               

عکس زیر هم یه نوع از شیطنتای علی

                    

به گفته همسرم دارم از حساسیتام کم میکنم که علی یکم خاک بازی هم بکنه

این عکس برای۲۱ام دوشنبه با پسر همسایمون داره بازی میکنه

                   

این آبپاش رو هم خاله فاطمش براش از مشهد آورده(۱۹ام،شنبه) (دسته خالش درد نکنه)

                   

این هم سوغاتکربلا  کافرمایه همسرم برای علی جون.(دستشون درد نکنه)

 

 

پسندها (5)

نظرات (7)

مامان زهراجون
24 اردیبهشت 94 16:19
عزیزم هر آن فکر میکنم نکنه آینه بیفته! چقدر شیطونه خدا حفظش کنه.مبارکت باشه گل پسری
مامان علی آقا
پاسخ
آینه محکمه محکمه نگران نباش از بالا داخل قلاب انداختیمش از پایینم دور تا دور با چشب 1،2،3 چسب کاری کردیم اماخوب زودی بعد عکس آوردمش پایین علی تازه داره شیطون میشه خدا رو شکر ممنون قابلی نداره
مامانی
25 اردیبهشت 94 0:33
ان شاا.......همیشه به گردش وشادی وکادوگرفتن
مامان علی آقا
پاسخ
ممنونم عزیزمخیلی لطف داری
مامان الی...
25 اردیبهشت 94 15:53
آفرین به این علی بلا. انشاالله همیشه خوش باشی خاله.
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان زهرا جون
27 اردیبهشت 94 11:01
راستی این جایی که رفتین نزدیکتونه؟ چقد خوشکله
مامان علی آقا
پاسخ
آره عزیزم.داخل شهرمونه. بفرمایید گرگان باهم بریم النگدره. خیلی جای باصفاییه شهرمون پراز جنگله
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
31 اردیبهشت 94 1:42
هزار ماشاءالله خدا حفظش کنه . این شیطنت ها برای من خیلی عادی هست تا حدی که وقتی عصبانی می شم می گم بچه ندارم که دیو دو سر دارم.
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون مرضیه جان وای دیو دو سر خیلی جالب بود. خدا صبرت بده و پسرای نازتم حفظ کنه براتون
فــــاطـــــمه ^فـــــائـــــزه
31 اردیبهشت 94 15:18
سوغاتی ها مبارک علی جون خدا مادرجون علی رو حفظش کنه همیشه به گردش
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیزم ممنون از دوتا تون
مامان محمد طاها
2 خرداد 94 11:07
علی جون عکسات خیلی نازه تابتم مبارکت باشه عزیزم
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله گلفداتون