النگدره
سلام به بهونه زندگی بابایی و مامانی
خوبی علی آقا؟
جونم برات بگه امروز بابایی مهربون وقتی از سرکار اومد و ناهار باهم خوردیم گفت چای دم کنم بریم النگدره(جنگل سروش)باهم بخوریم.من اول قبول نکردم آخه بابایی خیلی خسته بود گفتم باشه یه شب دیگه.اما بابایی گفت که بریم یه دوری بزنیم.که دیگه منم قبول کردم
بدون پوشک بردمت البته کلی استرس داشتم اما خوب یه دوباری اونجا جیش کردی خدا رو شکر پی پی نکردی اومدیم خونه پی پی کردی
این عکساش
اینجا هم داری با این چوب که بابا جوووون بهت داده ننه ننه میکنی
یه چای خوردیم بعد یه پفک باز کردیم که بخوریم که بابایی گوشیش زنگ خورد تا صحبتش تموم شد پفکاهم آخراش بود که شما تند تند یه پفک گذاشتی داخل دهنت ۲تاهم داخل دستات بعد در حد یه بند انگشت مونده بود که اونم فکر کنم دیگه دستی نداشتی برای برداشتنش موند بعد به بابایی میگی:بخور دیده؟من باباییشما بعد بابایی میگه چیش بخورم همشو خوردی که.بعد شما میگی:بخور دیده پفکه!!منوبابایی
بعدشم منو شما رفتیم یه دوره دیگه زدیم تا بابایی یکم استراحت کنه.حدودا۴۰ دقیقه
بعدشم رفتیم پارک النگدره یکم تاب و سرسره بعدشم اومدیم خونه
راستی اونی که زنگ زد به بابایی شماهم پفک تموم کردی دوست بابایی بود عمو احمد که قرار شد بیان زحمت جای تابت رو داخل حیاط بکشن.این قول ما بود برای گفتن جیشت.