ای علی!!!(قسمت۴)
چند وقتیه علی کلمه بو رو یا گرفته.مثلا میگه:نمیخورم بو!چرا جواب نمیدی بو
دیشب داشتم از کنار اپن رد میشدم دستم خورد به تلفن،گوشی افتاد.علی گفت:چی شد؟ گفتم:هیچی دستم خورد به تلفن افتاد.بعد میگه:مراقب باش بو تلفن نیفته.منم که شده بودمگفتم:چشم
الان یه مدته همش میگه پسته،بادام،فندود داریم؟اگه داریم بده من بخورمخوب.دیشب براش بادام کوهی و پسته جا کردم بخوره بعد باباشم یه مقدار بادام زمینی برداشت که بخوره بعد میگه:بابایی چی میخوری؟باباش میگه:بادام زمینی.بعد وقتی مال خودش تموم شد اومده به من میگه:من بادام میخوام.منم گفتم:خوردی دیگه .میگه:نه بادام زمینی رو میگمخلاصه چندتایی هم بادام زمینی دادم خورد.
میاد بهم میگه:اُشیت(گوشی) رو بیارم برات؟میگم:نه.میگه:بیارم دیده(دیگه)بعد صندلیش رو میگیره میره داخل آشپزخونه روی فایل میارش
از اونجایی که من دوست ندارم زیاد به گوشی وابسته شه زیاد گوشیم دم دست نمیذارم بعد دیدم جای گوشی رو یاد گرفته گوشیم گذاشتم زیر میز تلویزیون بعد وقتی رفت جای همیشگی دید نیست اومده میگه:پس اُشیتکوش؟منم میگم:نمیدونم
در ظرف غذا رو که باز میکنم وقتی بخاراش میاد بیرون صلوات میفرسته
و وقتی پای مرغ بار میزارم میگه کله پاچه