دسته پسرم سوخت
سلام
شب ۱۹/بهمن/۱۳۹۳ تولد ۳۴ سالگی عمو غلامرضا(داماد یا همون دوست محسن)علی بود که خونه ما برگذار شد.
وقتی کیک رو آوردیم و فش فشه ها رو روشن کردیم یه فش فشه هم محسن همسرم داد دست علی مردانمون که مثل این که علی جون از بالا گرفته بود و چون برقا رو خاموش کرده بودیم محسن متوجه این موضوع نشده بود.یه دفعه علی گریه کرد و فش فش رو انداخت و شروع کرد به گریه ما فکر کردیم گرماش دسش رو اذیت کرده و ترسیده.برای همین به دست زدن و نانای کردن مشغولش کردیم که بعد از بریدن کیک همسرم صدام کرد و گفت آروم دست علی رو آب بزن طوری که حساس نشه دستش بد سوخته.وقتی به علی گفتم بیا علی یه دفعه زد زیر گریه،دستش رو دیدم دلم کباب شد الهی فدات شه مادر،چطور با این دست این همه دست زد.دستش رو گذاشتم زیر شیر آب آروم شد بعد اومدیم نشستیم یکم گذشت دوباره گریه کرد خمیر دندون زدم بازم گریه کرد که محسن رفت و یه کاسه آب آورد و به علی گفت دستت رو بذار داخل آب فداش مشم که این بچه اینقدر مرده همونجا نشست و دستش رو گذاشت داخل آب و من بهش کیک و ژله دادم.بعد درسا خواهرزاده محسن گفت:علی بیا بازی علی در جوابش گفت:من دستم درد کرد تو بیااینجا
خلاصه تا وقتی که میخواست بخوابه دستش داخل آب بود و صداشم در نیومد
اینم عکساش