بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

بالاخره جشن تولد!!

1393/11/11 15:35
نویسنده : مامان علی آقا
648 بازدید
اشتراک گذاری

تولد خونه مادر جونشون:

سلام عسل مامان شرمنده که دیر اومدم یکم سرم شلوغ بود وقت نکردم تا الان.

۷ام بهمن شبش ۳ تایی رفتیم شهرک سپاه از شیرینی فروشی ارم شیرینی خریدیم و رفتیم خونه مادر جونشون کسی رو دعوت نکردیم همین جوری شیرینی گرفتیم،برای همینم فقط عمه ها بودن(عمه زهرا و عمه زینب)یه جشن کوچیکی گرفتیم متاسفانه فراموش کردیم دوربین رو ببریم و عکسی نداریم.البته مامان جان زن عمو محدثه هم به یادتون بودن و براتون هدیه گرفتن که میخواستن یه شب بیان خونمون که محمدزمان مریض شد و بعدشم شما که دیگه قسمت نشد.هدیتون یه شب که بابایی رو خونه مادرجون دیدن دادن بهشون که بیاره براتون.دستش درد نکنه.هدیشم کلاه و شال گردن باب اسفنجی بود.

 

تولد خونه مامان جونشون:

صبح ۹ام بهمن بابا محسن زحمت کشید اومد دنبالمون و ما رو برد خونه مامان جونشون آخه قرار بود که من و خاله فاطمه بریم بازار خرید برای مامانیشما رو گذاشتم پیش مامان جون و دایی محمد بعد با خاله فاطمه رفتیم که سر راه رفتیم برای سفارش کیک شما شیرینی فروشی پدیده سفارش یه کیک دادیم که تا۱و نیم کیلو بشه که قرار شد عکس زیر رو بندازه روی کیکت.

قرار شد شب بریم دنبال کیک .شب ساعتای ۷:۳۰ زنگ زدم که گفتن کیک هنوز کارگاه اومد خودشون زنگ میزنن بعد نیم ساعت زنگ زدن که کیک رو آوردن اما اشتباهی عکس خرگوش انداختن ماهم گفتیم اشکال نداره و قرار شد که بریم کیک بیاریم ولی وقتی رسیدیم دیدم یه کیک از کیکای صبحشون رو که بچه گونه هم نبود رو روش یه تاتی خرگوش گذاشته میگه این کیک شماستمنم حسابی ناراحت و عصبی شدمو بهش گفتم که شما گفتین تصویر و اشتباه انداختن اما اینکه فقط یه تاتی گذاشتین وسطش.بعد خانومه گفت خوب کیک کوچیک تصویر نمیشه روش انداخت منم گفتم منکه همون صبح وزن کیک رو که گفته بودم میخواستین بگین نمیتونیم میرفتم یه جای دیگه.آقا فروشنده زنگ زد کارگاشون گفت یه کیک سفید بیارین که خودم اینجا روش تصویر بکشم بعد با کلی معذرت خواهی گفت این گربه رو بکشم اشکال نداره؟منم گفتم نه بعد گفت آماده  شه میارم خودم در خونتون که حدودا ۴۵ دقیقه دیگه کیک رو آورد.کیکشم به نظرم خوب نبود احتمالا مانده بود به نظرم یکم سوخته هم بود و وزنشم حدودا ۱و۱۰۰ بود خلاصه این شد اولین و آخرین خریده من از این شیرینی فروشی.و اینم ماجرای تولد شما ناز پسر اینم عکساش

اینم کار دایی حسینه که البته بابایی اول همه بچه هارو کیکی کرد دایی جون هم شما رو

به ترتیب از چپ به راست:

۲قلوهای افسانه ای سجا و صبا(پسر و دختر دایی)

علی آقا

احسان(پسرخاله)که علی بهش میگه نی نی احسان

مامان جان خواستیم برات مابقی هدیه هات رو بگیریم که دیدیم به همینا حسابی سرگرمی برای همین با،بابایی تصمیم گرفتیم یه مدت دیگه ادامش رو بخریم.فقط یه دونه حوله خریدیم برات که اینم عکسش

پسندها (5)

نظرات (7)

بابا و مامان
11 بهمن 93 15:40
تولدت مبارک پسر خوشکل وناز
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون.ممنون
مامان راحله
11 بهمن 93 16:08
تولدت مبارک عزیزم .. انش الله 120 ساله بشی .. داماد بشی ایشالله
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله جون،ممنون
فاطمه & فائزه
11 بهمن 93 16:28
مبارکه تولد پسملیبه دل خوش و سلامتی.
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان علی
12 بهمن 93 11:34
تولدت مبارک عزیز دلم انشاالله عمر طولانی با عزت و با برکتی داشته باشی کیکت هم خوشگله اما طعمش رو نمیدونم..
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله ی عزیز از دعای زیبات. مزه ی اونم بد نبود مامانم خیلی حساس شده بود بقیه که چیزی نگفتن
مامان آینده
12 بهمن 93 23:30
تولدت مبارک تولدت مبارک
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله ی مهربون
montazer
14 بهمن 93 11:07
هرچند دیر اومدم ولی تولدت مبارک علی جان . ایشالا صد ساله شی زینب جون واستون ارزوی بهترینهارو دارم خانومی .
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون خاله جون خوش اومدی عزیزم ممنونم گلم از دعای زیبات
مامان بردیا اریایی
14 بهمن 93 14:52
سلام عزیزم تولدت مبارک و ایشالله 120 ساله بشی چه کیک پرماجرایی داشتی خاله جوووون
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون آره چه کیک پرماجرایی بود خاطره مون برامون اونم چه خاطره ای