در نبود این مدت
سلام دوست جووونای گللللل
دلم تنگ شده بود براتون
بیاین بریم ادامه مطلب
این مدت وقت نکردم بیام وب
برای همین کلی مطلب هست که سعی میکنم مختصر و مفید بگم
اول از همه ۱۰/دی یعنی۵ شنبه شب رفتیم خونه دوست مامانی شام
و شماهم با علیرضا بازی کردین البته یکمی هم دعوا ولی به خیر گذشت ایندفعه شما اصلا مقصر نبودی گل پسر
اینم عکس شما و علیرضا خان شیطووووووون
جمعه(۱۱/دی)
بابایی یه کبوتر داشت مغازش که جفتش رو دزدیده بودن برای همین گفت که تنها نمونه کبوتر ببریمش امامزاده عبدا... شما پرش بدی که رفتیم
اینم عکسش
اون روز کارتون پاره میکردی که به ذهنت رسید بکنیش چسب زخم میگی پام درد میکنه بچشبون به پام تا خوب بشه بعد یه زمان کوتاه میکنی و میگی خوب شد
شبا برای اینکه وقت کشی کنی برای خوابیدن میگی برم آب بخورم میگم برو صندلیت رو میزاری بعد نگه میکنی کدو مدل لیوان آماده و دم دستت نیست بعد میشینی روی صندلیت تا ما متوجه بشیم بعد میگی اون لیوان میخوام
دیگه منم شب قبل دراز کشیدن برای خواب از هر سه مدل لیوان میزارم کنار ظرف شور تا بهانه ای نداشته باشی
اینم سندش
۱۵/دی (سه شنبه)
با ماشین حاج بابا هم شما رفتی دکتر برای دندونات که معاینه بشه هم بابایی
از دکتر بابایی چوب بستنی گرفتی
منتظر بودیم تا نوبت دکتر خودت بشه با یه دختر گل همبازی شدی که اسمش گلسا بود.
بعد گلسا نوبت ما شد رفتیم داخل دکتر طبق روال همیشه این همون پسر گلی نیست که صداش در نمیاد؟
منم کلی ذوق میگم بله
وایشون هم کلی قربون صدقت میرن که علی آقا خیلی مرده اصلا نمیتونم فراموشش کنم
و گفتن بذاق دهنت اسیدیش زیاده ممکنه چسبی که به دندونات زدن حل کنه گفتن اگه شل شد ببریم چسب بزنن براتون اینم جایزه ای که دادن بهت
بعد رفتیم خونه حاج بابا اونجا خاله محدثه گفت چه خبر
بعد تو میگی پیش دکتر بایه دختر دوست شدم اسمش گل(بعد یه مکس)گل فروش(دوباره مکس) دیگه یادت نیومد اسمش رو همون گل فروش گفتی بود
منم گفتم که اسمش گلسا بود.
اول من خودم رفتم دفترچه ها رو گذاشتم که زیاد معطل نشیم سر راه یه آقایی بادکنک میفروخت هم قد خودش بادش کرده بود منم ۳تا خریرم
البته ما که هنوز به باد کردن به اون زیادی نرسیدیم
خلاصه شب اول بابایی آبیه رو برات باد کرد فردا ناهار من قرمه بار گذاشته بودم شما هم داشتی بازی میکردی با بادکنکت که رفت داخل آشپزخونه افتاد روی ظرف خورش و بعد ترکید
شما هم ترسیدی و گریه کردی بغلت کردم که ترس تو دلت نمونه و بعد بردمت یکی دیگه بهت بدم که خودت سبر رو انتخاب کردی.
رفتم باد کنم میگی باد نکن باز میفته تو غذا منم گفتم باشه من خاموش کردم بعد بازی کن که قبول کردی.
اینجا هم نمیدونم داری چه بلایی سر خونه میاری فقط یه قسمت میگی حلیم دارم درست میکنم
این مدته هم مامانی حسابی هنرمند شده از بیسکوییت تا پاستیل،کیک های مختلف،ژله تزریقی و... گرفته تااا......
خلاصه دارم همه چیز رو امتحان میکنم
تا بابا میگه بریم یه چیز برات بخرم میگم بریم لوازم قنادی
انشااله که رازی باشین
خوب دیگه ممنون از همراهی تمام دوستای گلم