۲۹/آذر/۱۳۹۳(۴۸ام)
سلام پسر طلای مامانی الان که دارم برات مینویسم ساعت ۸:۵۱ دقیقه
بابایی رفته خونه مادر جون آخه طبق روال هر ساله بابایی و دوستاش ۲تا دیگ حلیم گذاشتن.بابایی۸:۳۰ رفت و منم اومدم که برات بنویسم
اول از همه دایی جون خبرداد که متاسفانه رم دوربین برنگشت اما الان همه متحد شدن دارن هرچی عکس ازت دارن جمع می کنن بزنن رو سی دی بدن بهمون
و دیگه این که داری دندون در میاریلثت حسابی باد کرده کم غذا هم شدی و البته لجباز که اینا همه برای دندونته و همش فدای سر ناز پسرم فقط خدا کنه که زودتر دندونات در بیاد که غذات رو بخوری لاغر نشی
فدات بشه مامانی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی