بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

مطالب جامونده

1394/4/30 2:29
نویسنده : مامان علی آقا
459 بازدید
اشتراک گذاری

                                 

سلام دوستای گلم

                                      عیدتون مبارک

یه چندتا مطلب جامونده بود اومدم انا رو هم بنویسم

۲۵ام تیر مصادف با۲۹ رمضان۱۴۳۶ محسن که از سرکار اومد ۳تای رفتیم مسجد جامع پای منبر حاج آقا علوی.بعد نماز ظهر و مراسم راهی پارک شهر شدیم من یکمی حالم خوب نبود برای همین نشستم و علی و باباش رفتن بازی.بعد کلی بازی همسرم به علی گفت بریم خونه علی قبول نکرد برای همین بهش گفت برو ببین مامانی حالش چطوره اگه خوب بود یکمی دیگه بازی کنیم.

اینجا داشت میدوید سمت من که اومد گفت مامانی حالت خوبه گفتم آخه با کلی ذوق به باباش گفت مامانی خوبه.یکم دیگه بازی کردن و قست رفتن کردیم علی دوباره رفت سمت سرسره یه چندتا عکس گرفتم ازش بعد هم با پارک خداحافظی کرد و راهی خونه شدیم.

و شنبه عید بود

طبق روال چندساله هرسال این عید رو مهمون خاله جون علی هستیم.این مدته روزها واقعا گرم بودن برای همین قرار شد شب بریم باغ محل کار بابای علی.اما صبح که بیدارشدیم هوا عالی بود برای همین خودمون راهی شدیم و رفتیم باغ اونجا علی و باباش به کبوترها دونه دادن و موتور شستن درخت آب دارن و بعد هم نور رو برای شب درست کردن دو راهی خونه شدیم غروب هم ساعت۵ونیم همه باهم رفتیم.ساعتای ۸ بود بارون اومد اما خدا روشکر زود بند اومد.

شب هم رفتیم خونه مادرجون علی(مامان بابا)خوابیدیم(پدر جون و مادر جونش تنها بودن)صبحم مادرجونش زحمت کله پاچه رو کشیدن که علی خیلی دوست داره بعد صبحانه هم راهی پارک شدیم و بعد کلی بازی اومدیم خونه.

پسندها (3)

نظرات (8)

فاطمه^فائزه
30 تیر 94 15:59
همیشه به گردش مامان زینب شما حالتون بهتره؟؟؟؟ کلپچ هم نوش جونتون
مامان علی آقا
پاسخ
انشااله گلم آره اومدم خونه استراحت کردم خوب شدم ممنون ببخشید اگه حوس کردید
آبجی نگار
30 تیر 94 17:17
من ازاین کلاه علی خیلی خوشم اومده خیلی هم بهش می یاد.
مامان علی آقا
پاسخ
قابلی نداره نگار جان نظر لطفته
مامان فندق
30 تیر 94 23:21
عالم بچگی یه چیز دیگه س چقدر واس چند دیقه بیشتر موندن تو پارک یا خونه ی کسی که دوسش داشتیم ذوق میکردیم پسرخوشگلت خیلی جیگره زینب جان خدا حفظش کنه
مامان علی آقا
پاسخ
فدات عزیزم.خدا ناز دختر تو رو هم حفظ کنه براتون آره واقعا دوران بچگی خیلی خوب و زود تموم شد
مامان محمد طاها
31 تیر 94 10:37
سلم عیدتون مبارک ... علی جون عکسات عالی عزیزم هر جا باشین شاد و خوش باشین
مامان علی آقا
پاسخ
سلام عزیزم.عید شماهم مبارک.مرسی کلم انشااله
مامان زهرا جون
31 تیر 94 12:32
سلام عیدتون مبارک طاعاتتون قبول.علی جون همیشه به گردش و پارک گلم
مامان علی آقا
پاسخ
سلام عزیزم عید شماهم مبارک. ممنون کلم اشااله عبادات شماهم قبول درگاه حق
مامان مبینا
31 تیر 94 16:12
علی جون عکسات خیلی خوشمل شده من ک عااااااااااااااااااااشقتم خاله
مامان علی آقا
پاسخ
فدات خاله جووونخیلی لطف داری
مامان مبینا
31 تیر 94 16:13
خصوصی عزیزم
مامان علی آقا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان آینده
2 مرداد 94 18:56
علی کوچولو .... عشق من بووووووووووووووووووووووووووووس
مامان علی آقا
پاسخ
فدات گلم