بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

شب های قدر

1394/4/18 3:01
نویسنده : مامان علی آقا
527 بازدید
اشتراک گذاری

                  

شب قدر

چی بگم از آقامون امیرالمومنین علی(ع)

هرچی بگم کم گفتم از بزرگی و مردانگی آقا.

نمیدونم این چه حسی که من به آقامون دارم،یه حس ناب.من عاشق امام علی و عاشق اسم اماممون هستم

و خدا رو شاکرم به خاطر این که منو شیعه این امام بزرگوار وشیعه اثنی عشری قرار داد

خدا جووووون شکر

من و همسرم وقتی که مجرد هم بودیم شبای احیا رو مسجد جامع گرگان پای منبر حاج آقا علوی گرگانی یکی از مراجع عزیزمون میرفتیم که انشااله خدا عمرشون رو هزاران سال قرار بدن.واقعا عالم بزرگواری هستن از صمیمیت گرفته تا احترامشون به جوووونا.

از حرفاشون که همیشه عاشقش هستم یکی اینکه جوونا رو نور چشمای من صدا میکنه.ومیگه باباجان و دورتون بگردم اصلا احترام خاصی به جوونا میزارن.

که بعد ازدواجمون هم همون روال بود تا بعد دنیا اومدن علی که من یه دوسالی نتونستم برم و همسرم هم به خاطر من میخواستن نرن میگفت میرم یه مسجدی که زود تموم بشه  زودتر بیام خونه تنها نباشی که من قبول نکردم و ازش خواستم بره و فقط من رو هم دعا کنه.(آخه مجلس ایشون ساعت۳۰ دقیقه بامداد تازه شروع میشه.)

تا امسال

امسال هم شب ۱۹ام نرفتم.اما برای شب ۲۱ام همسرم گفت که بریم و علی رو هم ببریم من خودم میبرمش سمت مردا.منم با دو دلی قبول کردم.۳شنبه ۱۶ام تیر صبح که علی بیدار شد دیگه نخوابوندمش تا ساعت۵ که همسرم هم اومد و ۳تایی خوابیدیم.شب ساعت۱۲ رفتیم خونه مامانم همونجا علی رو پوشک کردم و راهی مسجد شدیم.

خیلی عالی بود.بعد گذشت ۲ سال واقعا یکی از بهترین شبام بود.ساعتای۲ یا۲ونیم بود که مراسم تموم شد و راهی خونه شدیم که البته دعای جشن کبیر هم میخوندن که ما نموندیم.رفتم سر قراری که با همسرم گذاشته بودیم.اولین چیزی که گفتم این بود که علی اذیت نکرد؟که همسرم هم گفت نه خدا رو شکر.البته خوراکی براش گذاشته بودم.

بعد باباش تعریف کرد از عکس العمل های علی.

میگم برق خاموش کردن گفته چرا برق خاموش کردن میخوایم بخوابیم؟سکوتکه باباش براش توضیح داده

بعد هم وقتی روضه میخوندن باباش که گریه کرده علی زده روپای باباش که داری گریه میکنی؟باباشم گفت آره بابا جان. بعد علی گفته پاشو بریم خونه.

باباش:چرا؟

علی:اگه گریه کنی میبرمت خونه ها(همون حرفی که وقتی علی بیرون میریم اذیت یا گریه میکنه ما بهش میگیم)

باباش:چشم دیگه گریه نمیکنم

باباشم بنده خدا اون شب یکم قایمکی گریه میکرد.

جلوی بانک ملی شهرداری ایستاده بودیم که بابام ماشین بیاره علی هم رفت با شیرای جلوی بانک عکس گرفت.

بعد هم اومدیم خونه و بعد سحر و نماز خوابیدیم.

من و همسرم هرسال ماه رمضان ۲۳ ماه مبارک میریم دست بوس حاج آقا علوی خونشون

حتی برای اسم بچه هم رفتیم و از ایشون اجازه گرفتیم.چون اونموقع جنسیت معلوم نبود هم اسم دختر گفتیم و هم اسم پسر

همسرم به ایشون گفت که اگه دختر بشه ما ریحانه انتخاب کردیم نظر شما چیه؟که حاج آقا هم گفتند:به به اسم زیبایه و از القاب خانوم فاطمه

وگفتیم برای پسر علی انتخاب کردیم

که فرمودند:علی بسیار نام نیکوییست اما چون پسر اول محمد بزارید بهتره.

از اونجایی هم که من عاشق اسم علی هستم گفتم انشااله اگه بعدا دوباره بچه دارشدیم بزاریم محمد.

البته من گفتم بذاریم محمدعلی که روی حرف حاج آقا هم حرف نزده باشیم که شوهرم با اسم های دوتایی زیاد موافق نیست.که اگه میشد محمدعلی هم نام خود حاج آقا میشد.

اما ا3سال قسمت نشد بریم که انشاله جمعه میریم.ملاقات حضوری ۸ تا۱۲ونیم که دیر بیدار شدیم.

حاج آقا سالی دوبار از قم میان گرگان ماه محرم و ماه رمضان.میان جای بابای خدا بیامورزشون حاج سجاد منبر میرن

خیلی دوست دارم یه عکس از علی و حاج آقا بگیرم اما خجالت میکشم.

یادم سال اول که علی رو بردیم پیش ایشون وقتی علی رو دادیم  بغلشون علی ریش حاجی رو کشیدن.

سال دوم هم باباش به علی گفت دست حاج بابا رو بوس کن علی متوجه نشد و دستش رو برد که حاج آقا بوس کنه. حاجی هم بوس کردن شوهرم کلی معذرت خواهی کردن که ایشون گفتن این چه حرفیه نور چشم ما این بچه ها هستن و...... و چندتا نکته تربیتی گفتند برامون.

 

پسندها (2)

نظرات (4)

فاطمه^فائزه
19 تیر 94 16:25
عبادتتون قبول انشالله حاجت روا شین گریه کنی میبرمت خونه خخخخخخ ای شیرین زبون
مامان علی آقا
پاسخ
قبول حق انشااله همه حاجت روا بشن خخخخ آره دیگه
انسی
20 تیر 94 2:22
سلام قبوووووووول باشه دوست جون عالمی داری با علی نازنازی ها!!!! قسمت "میبرمت خونه" خیلی خندیدم... ای جونم بانمکه خاله
مامان علی آقا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون که بهمون سر میزنی خدا رو شکر برای23ام کلی از قبل بهش گفتیم که باز نشه مثل 21ام نذاره باباش گریه کنه خخخخخخ فدات عزیزم
آبجی نگار
20 تیر 94 4:14
من ومامانم هم توروضه ها حق گریه نداریم ... خدااین حاج آقاهای مهربونو حفظ کنه که وجودشون برکته یه جاخوندم بچه دار که شدی باید توی دلت اشک بزاری واقعا این حرف دل ماست... رامین بایک لحن مظلومانه میگه مامانی اگه تو گریه کنی منم گریم میگیره بعدچشاشو یه جوری میکنه که آدم دلش کباب میشه
مامان علی آقا
پاسخ
ای جانم به رامین جوووون حتما ببوسش از طرف من آره بچها خیلی روح پاکی دارم
مامان زهرا جون
20 تیر 94 15:12
عزیزم فداش بشه خاله.آفرین که پسر خوبی بودی.خوش به سعادتتون که میتونین از محضرشون فیض ببرین
مامان علی آقا
پاسخ
خدا نکنه گلم آره واقعا آقاست ممنون انسااله قسمت شماهم بشه