بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 21 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

مشهد جان

1397/2/11 10:42
نویسنده : مامان علی آقا
618 بازدید
اشتراک گذاری
سلام قشنگکم
خوبی مهربون
داریم میریم سفر ولی دوتایی بدون بابایی،به همراه مامان جون و حاج بابا میریم مشهد،بابایی هم که مشغول کاره نمیتونه بیاد ولی از اونجایی که تودلت خیلی هوای سفر کرده بود خودم این پیشنهاد رو دادم و همراه مامان و بابام شدیم

الان که دارم برات مینویسم ساعت۰۰:۵۹ دقیقه هست و شما در آغوش بابایی داری حسابی به قول خودت بغل بغل میکنی که چند روزی نیستی دلت برا بابایی تنگ نشه و به بابایی میگی اگه میومدی خیلی خوب میشد و بابایی هم برات توضیح میده که نمیتونه
الهی قربون دل گنجشکت بشم
۱۱ام یعنی سه شنبه بعد نماز صبح حرکت میکنیم به امید خدا
الان چند وقتیه میگی بریم دریا که بابایی نه شرایط کاری و نه شرایط روحیش اجازه نمیده

فکر کنم این سفر هم برای تو خوبه هم برای بابایی ،آخه الان دوماهی میشه بابایی افسرده شده از قبل ایدی که رفت خونه مادرجون خدا بیامرز رو تمیز کنه،هم تو احتیاج به سفر داری هم بابایی احتیاج به تنهایی
خیلی سخته برای من چون بدجور دلبسته همیم الانم هم بغض گلوم گرفته ولی خوب ....

انشا.. که خوش بگذره

فردا نوبت دندون پزشکی داشتیم که زنگ زدم کنسل کردم انداختم برای هفته بعد و جشن روز معلم داشتیم برای کلاس قرآنت که اون هم مکول شد به یک شنبه
یه شیرینی خوری ناز با مامانای دوستات خریدیم برای خانم زارعی معلمتون
انشاا.. هفته دیگه پیش دبستان هم ثبت نامت میکنم و همچنین کلاس چرتکه
این هفته هفته پر باری بود کلی نمایش،نمایشگاه و جشن رفتیم
اینم عکساش






جشن نیمه شعبان و روز معلم خانه قرآن ترنم و حضور عمو روحانی مهربون
سعید و فانید پارک شهر گرگان به مناسبت هفته سلامت




اینم کیک خوری فرشته ها و ماهم که نشستیم و مدیرتون دارن صحبت میکنن برامون
تالار فخرالدین اسد گرگانی گروه شادمانه و یه خوش نویسیه زیبا که بعدا عکسش میزارم






جشن قهرمانی پرسپولیس که حسابی ذوق کردی و با هر گل سریع زنگ میزدی به بابایی براش تعریف میکردی کی گل زده






ولی نمیدونم چه جوابی دادی
قشنگم الان داری گریه میکنی برای این چندشب نبودن به بابایی گفتم بهت بگه اگه دوست نداری نریم


تو این عکس عمو روحانی که کارخوب میگه شما دستا رو مشت میکنید و میگید ایول و کار زشت رو دستاتون تکون میدین میگین وای وای


فعلا عزیزکم
و پایان پروژه سفر
شما نیومدی
صبح بیدارت کردم که بریم یا نه گفتی نه پیش بابایی بمونیم
حالا من برم ساک ها رو جمع کنم

ایشاا... سفر ۳نفرمون
✍️ تایید و انتشار مطلب
پسندها (3)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
11 اردیبهشت 97 11:45
التماس دعا خانومی ❤انشالله که بهتون خوش بگدره😍❤
مامان علی آقا
پاسخ
مررررسی عزییییزم 😍 😍