بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

وبازم عکس

1394/11/17 16:12
نویسنده : مامان علی آقا
658 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانای گلل و مهربون

 

                             عکساهای علی در ادامه مطلبچشمک

 

   

 امان از دست این مامانم که چه کارا که نمیکنه بامنخندونک

بازی های این مدت

علی دست من کشید و بعد من اعداد نوشتم و و میگفتم علی پیدا میکرد.

 

پیدا کردن شکل های شبیه به هم

کباب های علی

میوه برای علی

خمیر بازی گل پسر

اشکا رو نصف کشیدم علی تکمیل کرد و یک در میون رنگ کردیم با هم

آموزش درست رنگ زدن

بازی با نرم چین

فعالیت های مادر و پسر (۵شنبه،۱۵/بهمن)

دونات ها هم خوب نشد(۴شنبه۱۴/بهمن)

اینم پیتزا یهویی برای گل پسر

هدیه دوست باباش برای تولدش

چند روز پیش میخواستم ناخن هاش بگیرم گفت نه بازی کنیم

منم این فکر زد بسرم

من شدم خانوم بهداشت علی اومد داخل اتاقم ناخن هاش گرفتم ریختم داخل فرغونش اونم برد ریخت داخله سطله زباله

و علی نجار میشودخنده

اینا هم بچه های دوستای دوران مدرسه بندهمحبت

به روال هر سال بعد تولد علی قلکش رو باز میکنیم

پیشی قلک قدیم(۸۳ تومان پول جمع کرد)

اون روز هم میخواستم برم بیرون به علی گفتم میخوام برات قلک بخرم یادم رفت نزدیک خونه یادم اومد که قلک بهتر از این پیدا نکردمخجالت

جمعه۱۶/بهمن،امامزاده عبداله گرگان،مزار شهدای گمنام

امروز هم(شنبه۱۷/بهمن)

رفتیم خرید لباس عید برای علی آخه هوا تابستونی بود که هیچی نشد بگیریمگریه علی حسابی خسته شد فداش شم ولی کل راه رو هم خودش اومد محبت موقع برگشت یه بستنی ازم خواست که منم خریدم براش، رفت روی پله برقی پل هوایی به زور من کشوند منم رفتم باهاش و کلی خندیدیم،و رفتیم ایستگاه واحد که روبه روی پارک شهر گفت اینجا کجاست گفتم پارک اگه میخوای بریم علی هم از خداخواسته رفتیم پارک کلی بازی و بعد هم راهی خونه که تو راه خوابش برد تا همین الان که بیدار شد.

از فردا هم هوا بارونیه نمیدونم چکار کنمگریهگریه

پسندها (10)

نظرات (2)

مامان آنیسا
19 بهمن 94 11:36
ایول به مامان علی آقا که انقدر براش وقت میذاره و باهاش بازی میکنه آنیسا اصلن گوش نمیکنه که من چی میگم هر وقت بازی فکریاشو میارم تا باهم بازی کنیم آخرش دعوامون شده
مامان علی آقا
پاسخ
از دست این دختر شیطووون.واقعا خدا قوت چند تا پسریه برای خودش
مامان زهرا جون
23 بهمن 94 7:34
سلام گلم همه چی عالی بود.منم کباب و بستنی میخوام!ببخشید دیراومدم.
مامان علی آقا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون از اومدنتون گلم. بستنی که تموم شد ولی کباب زیاد داریم.