تولد گل پسر ۳ ساله
سلام گل پسرم
دیگه حسابی مرررررررررررررررررررد شدی
بیاین ادامه مطلب
امسال هم مثل سالهای قبل ۳ تا تولد داشتیم
تولد اول خونه مادر جونشون بود
من برای اولین بار کیک اسفنجی درست کردم(۲۸/دی)و سه شنبه ۲۹ام بعد اومدن از دکتر دندون پزشگی کیک رو باز هم برای اولین بار خامه کشی کردم
و شب ۳تایی رفتیم خونه مادر جونشون یه تولد کوچیک گرفتیم.
با اینکه بار اولم بود کیک عالی شده بود و همه کلی تعریف کردن
شوهر عمه عباس که اصلا باورش نمیشد و تا آخرین لحظه رفتنشون همش بهم میگفت زنداداش کار خودت بود واقعامنم کلی ذوق میکردم
اینم از کیک
و عکس با بچه های خانواده پدری
تولد شماره دو،۳نفری و خانوادگی(۵/بهمن/دوشنبه شب)
قرار بود کیک درست نکنم و شام بریم بیرون ولی هوا اینقدر سرررد شد که نشد جایی بریم برای همین یه دفعه ای کیک درست کردم
کیک لاو با روکش گاناش هرچی هم طرح زدم روش دیده نشد
۳تا قلب زدم که دید نداشت
این هم از شب فوت کردن و برش کیک شما
و هدیه شما
و
وبعد کلی عکس
بعد هم شام که پیتزا درست کردم
۶/بهمن
بالاخره یاد گرفتی می می نی رو برسونی به مامانش
شب هم حاج بابا و مامان جون و خاله فاطمه اومدن خونمون که دایی جون داخل ماشین چیزی جا گذاشته بود که مجبور شدن زودتر برن خونه و چون شما خیلی کم خاله جون دیده بودی کلی گریه که نرین که خاله جون گفت پس تو بیا بریم که شما هم از خدا خواسته آماده شدی و اولین شب بدون من و بابایی رو تجربه کردی.شب خیلی دیر خوابیدی و خاله حسابی اذیت شد چون نتونسته بود قطره های بعد عمل چشمش رو بریزه و چشمشون درد گرفته بود.
و از این طرف برای من بعد۳ سال اولین شبی بود که راحت خوابیدم چون همیشه چند بار نصف شب بیدار میشم و چک میکنم که سردت نشده باشه و پتو میندازم برات.
صبح زنگ زدم اگه میخوان بیارنتون که گفتن نه و اینکه تو هم نمیومدی میگفتی هستم
و من هم رفتم تدارک تولدت رو بچینم
۲تا کیک پختم
۱ پای سیب
۳ تا ژله
۳ دیس الویه
و باز تزریق ژله ها
خلاصه کل روز رو در حال فعالیت بودم
شما رو ساعت ۱۱ شب آوردن
خاله جون میگفت به هت گفته با حاج بابا و مامان جون برو آبمیوه بخر بعد هم برو خونتون گفتی نه کتابام نفرست بزار باشه من برمیگردم.آبمیوه بخرم میام دوباره
وقتی اومدی بابایی گفت دلت برام تنگ نشده بود
شما:نه
بابایی:
بعد من پرسیدم
گفتم من خیلی دلم برات تنگ شده بود تو چی دلت تنگ شده بود
شما:من یکم دلم برات تنگ شده بود
من:
خلاصه این شد تلاش های من برای تولد شما
پای سیب
الویه
و ژله
الویه ها و پای سیب رو دادم مامان جونشون بردن ژله ها هم هنوز تزریقش تموم نشده بود.
اینم از بازی آخر شب شما
تولد شماره سه خونه مامان جون
فردا صبح (۸/بهمن پنج شنبه) اولین برف امسال هم اومد ولی کوتاه
صبح شروع کردم به خامه مالی کیک تولد.
که شد این
نمیدونستم آدمکاش رو باید از کجا بخرم که دوستم(مامان علیرضا)گفت میاره وسایل کیک تولد علی رضا رو،دسته گلش درد نکنه.
و ساعت۱۴:۳۰ دایی حسین اومدن دنبالمون ما رو بردن خونه مامانجونشون
اونجا بهتون ناهر دادم هر کاری خاله فاطمه کرد راضی نشدی بری بخوابی.
من هم ژله ها رو از قالب در آوردم و بعد جایگاه تولد رو درست کردم
و راهی بازار شدم تا چند تا هدیه بخرم(هدیه ها نقدی بود ولی خاله فاطمه گفت برم ۳تا چیز کوچیک بخرم بدم بچه ها بدن به علی که علی خوشحال بشه.
منم رفتم۳ تا چیز خریدم
هدیه شماره یک رو سجاد جون عمه داد(نرم چین)
هدیه شماره دو رو احسان جون خاله داد(بیل و فرغن)
هدیه شماره سه رو صبا جون عمه داد(پازل چوبی)
احسان همش میگفت عکس بگیرم با علی علی رو میگفت بیا بشین عکس بگیریم
صبا سجاد عمه هم فقط تو فکر کیک بودن
اینم از عکسای تولد(توکوشیه خاله فاطمه با گوشی من فیلم گرفتیم میذارم حنما)
اومدم اینم عکس(۲۵/بهمن)
بابایی میخواست لباس تنت کنه برای جشن
و امروز هم اولین حموم۳ سالگیت رو رفتی
و
و
و این هم خلاقیت های شما با نرم چین
و در آخر این هم تبریک نی نی وبلاگ به شما
و در آخر این ایده ای لاو یو با عکس شما رو هم از مامان حلما گل گرفتم که برای خودشون عکساسی هستن دستشون درد نکنه
خدا حافظت باشه مرد کوچولو خونه