بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 20 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

علی بزرگ مرد کوچک زندگی ما

 

 

         

           

           

 

از 1399 تا 1400

سلام گل پسرم امروز که دارم این مطلب مینویسم 28فروردین 1400 و ما وارد قرن جدید شدیم و متاسفانه کرونا هم باهامون اومد به قرن جدید سال تحصیلی رو با برنامه شاد پیش میبریم نمیدونم کی بشه این خاطرات بخونیم و بگم یادش بخیر چه روزای سختی بود ولی انشالله که باشیم و اون روز رو هم ببینیم اول از همه یه فسقل به جمع ما اضافه شده گل پسر ناز امیر مهدی ناناز خوشگل عمه 29اسفند1399 دنیا اومد امسال چهارشنبه سوری خونه عمه زینب بودیم 13بدر خونه ما 20ام اسفند سالگرد ازدواج منو بابایی باهم ژله تزریقی درست کردیم، و 20اسفند که تولد سردار عزیزمون هم بود (سردار سلیمانی) منو بابایی برات ی...
28 فروردين 1400

سال تحصیلی کرونایی

سال تحصیلی کرونایی 1399_1400هم شروع شد اول مهری که 15شهریور تجربه کردیم!!! سالی متفاوت...... و چه قدر این تفاوت بد و سختِ،،،،، کاش امسال هم مثل سال های قبل بود کاش آرامش بود کاش شوق بازی با همکلاسی توی سالن مدرسه بود یادمه پارسال اوایل سال زنگ آخر که داشتین تعطیل میشدین وقتی داشتی میومدی سمتم با چندتا کلاس بالاتری که داشتن شیطووی میکردن برخورد کردی و پات در رفت میخواستیم بریم سر راه کتابخونه که از درد پات نشد بریم میگفتی درد دارم مامان زنگ زدم و شماره یه آقایی که خونگی جا مینداخت گرفتم از خاله محدثه و خاله جون گفت منم میام باهات من. تو. احسان و خاله رفتیم پیش آقای توشنی، پات جا انداخت ولی گفت این بجه به کج...
18 شهريور 1399

روز های کرونایی

سلام علی جونم سلام پسر نازم این روزا خیلی روزای سختیه برای کل دنیا شاید الان که داری این مطلب میخونی خیلی بزرگ شده باشب و یادت نیاد این روزا رو این روزا حال جهان خوب نیست کووید19(کرونا) یه بیماری که این روزا شده مهمون کل دنیا مهمونی بد و اذیت کن بیماری که هیچ کشوری هیچ درمانی رو براش کشف نکرده خییییییییییییلیا جونشون از دست دادن دقیقا3اسفند ماه بود که مدارس تعطیل کردن گفتن 1بیمار کرونایی داخل استان قم پیدا شده و دیگه کل ایران گرفت سال اول مدرست خیلی سخت گذشت، اوایل خوشحال بودی تعطیلی ولی بعد کلی ناراحت که دلت برای معلمت دوستات مدرست تنگ شده تدریس ها شد مجازی امتحانات مجازی آخرای سال تحصیلی مدارس باز کردن ولی ا...
27 تير 1399

مدرسه سال تحصیلی 98_99

سلام سلام خوبی مرد کوچولو خونه بازم دیر اومدم ولی اومدم خوب از کجا شروع کنیم از مدرست نمیدونم قبلا چقدرش رو گفتم مدرسه پیشگامان تربیت پشت پارک شهر روبه روی باغ روس ها معلمت هم خانم کرمی خطلی عالی هستن دستشون درد نکنه امروز هم که11آبان باشه جشن آب داشتیم من مسئولیتش رو گردن گرفتم خدا رو شکر همه چی خوب و عالی بود جشن آب 11آبان98 عزاداری محرم جانور شناشی، ناهارخوران پیش به سوی مدرسه 31ام شهریور سورپرایزطوری ساعت علوم کتابات پارک شهر ...
12 آبان 1398

چند ماه گذشته

سلام عزیز دل سلام پسر جان سلام مرد کوچک میدونم دیر میام ولی مهم این میام خدا رو شکر روز های خوبی سپری میشه شما ترم جدید کلاس چرتکتی اِلِمن تری ای خوب برات بگم از عید به بعد یه سفر یهویی و خونوادگی با خونواده من رفتیم بجز خاله فاطمه همه بودن رفتیم مشهد سفر خوبی بود این بار بیشتر تفریحی بود تا زیارتی رفتیم موج های آبی که شما عاشقش شدین رفتیم سرزمین عجایب نقاشی رو صورت و عکس و.... جمعه 13 اردیبهشت از جاده توسکستان صبح زود رفتیم و 18ام برگشتیم نیشابور هم رفتیم                   حالا بگم برات از تولد ها...
15 مرداد 1398

روزهای پایانی97

سلام عشق جان یه مدت طولانی ربات نی نی وبلاگ مطلب قبول نمیکرد و نرم افزارشم باب میل من نبود برای همین کمرنگ شدم شما راهیی پیش دبستان شدی و خدا رو شکر روزهای خوبی داری معلمتون هم خیلی خوبن خانم اباذری عزیز از شهریور ماه برات چیزی ننوشتم پس یعنی کلی حرف خودتم میگی خیلی مهربونن حالا بریم سروقته چند تا عکس از پیش دبستان شب یلدا چند وقت پیش هم انتخاب شدی برای وسط بازی بازی های بومی فیلم گرفتن فرستادم آموزش پرورش بعد قبول شدین بردنتون آموزش پرورش دوباره فیلم گرفتن که برین مرحله بعد به آموزش پرورش بار های اول میگفتی آموزش پرورشگاه پیش به سوی سینما ...
17 بهمن 1397

پیش دبستان

سلام سلام به تو بهترین پسر دنیا سلام به مرد کوچولو خونه دیگه بزرگ شدی و مرد شدی عزیز ترینم امروز31 ام شهریوره و شما هم از فردا به امید خدا میرین پیش دبستان پیش دبستان پدرام ثبت نام کردیمت نزدیکه خونه مامانجون. مدرس یه روز که دنبال پیش دبستان میگشتم رفتم نت و سرچ کردم پیش دبستان های برتر گرگان که پدرام هم اومد و بین اون چند تا برتر پدرام نزدیک تر بود و همون روز رفتیم برای ثبت نام یه روز زنگ زدن رفتیم اندازه گیری لباستون یه روز هم رفتیم آشنایی با مربی و دوستات پارک ترافیک که اونجا شما به سوال اینکه چراغ عابر پیاده سبز باشه یعنی چی و رنگ چراغ برای ماشینا اون موقع چرنگه رجواب دادی یه جایزه هم گرفتی مسابقه گذاشتن براتون نقاشی و دوچ...
31 شهريور 1397

روزهای زیبای خدا

سلام و صد سلام😍 نیومدم نیومدم یه دفعه شب تولدم اومدم😊 26 ساله شدم🙃 خیلی وقته برات ننوشتم این مدته خدا رو شکر روزای خوبی داشتیم اولیش و مهم ترینش کار بابایی بود که خدا رو شکر راضیم از9ام خرداد ما مشغول به کار شد اینجا با چند نفر دوست شدی ببین چطور دارین چاله میکنید😅 داخل دهنت که آب رفت بابایی بهت گفت آب نخوری تف کن (ببخشید) بعد شما چون یاد نداشتی بلند میگفتی تف تف رفتیم دریا ساری فرح آباد امسال چون خاله فاطمه به روال هر سال نتونست جشن نیمه شعبان بگیره ماه رمضون تولد امام حسن جشن گرفت کیکش هم خودم درست کردم که خیلی از ظاهرش راضی نبودم چون خیییلی یه دفعه ای شد و به روال پارسال امسال هم رفتیم حافظان وحی و جایزت ...
4 مرداد 1397

مشهد جان

سلام قشنگکم خوبی مهربون داریم میریم سفر ولی دوتایی بدون بابایی،به همراه مامان جون و حاج بابا میریم مشهد،بابایی هم که مشغول کاره نمیتونه بیاد ولی از اونجایی که تودلت خیلی هوای سفر کرده بود خودم این پیشنهاد رو دادم و همراه مامان و بابام شدیم الان که دارم برات مینویسم ساعت۰۰:۵۹ دقیقه هست و شما در آغوش بابایی داری حسابی به قول خودت بغل بغل میکنی که چند روزی نیستی دلت برا بابایی تنگ نشه و به بابایی میگی اگه میومدی خیلی خوب میشد و بابایی هم برات توضیح میده که نمیتونه الهی قربون دل گنجشکت بشم ۱۱ام یعنی سه شنبه بعد نماز صبح حرکت میکنیم به امید خدا الان چند وقتیه میگی بریم دریا که بابایی نه شرایط کاری و نه شرایط روحیش اجازه نمیده ...
11 ارديبهشت 1397