بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
مامان زینبمامان زینب، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آشیونه پرمهرمونآشیونه پرمهرمون، تا این لحظه: 14 سال و 21 روز سن داره
مرد کوچولوی ما علی مرد کوچولوی ما علی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
ثبت خاطرات علی آقاثبت خاطرات علی آقا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

بهونه زندگی(علی)

👨‍👩‍👦زندگی زیباست وقتی ما سه تا کنار هم باشیم👨‍👩‍👦

جان جانان

سلام و باز هم با کلی تاخیررررررر            بهترین های من مرد های من پشتم به دو مررررد گرمه همسری مهربان و دوست داشتنی و تکیه گاه من و پسری با قلب مهربان و عصای دلست. مردهای زندگی من       ادامه مطلب وقتی گل پسر کل خونه رو کارت میچینه خواب ناز جان جانان که بعد اومدن از مهد کلللی خوابید پفک هندی داییجون پز یه کلیپ آموزش دونات دارم داخل گوشیم که علی خیلی دوست داره چند هفته پیش شب موقع خواب داشت نگاه میکرد گفت مامان برام دونات درست میکنی گفتم چشم و فردا صبح ۵شنبه از خواب بیدار شد رفتیم ...
27 ارديبهشت 1395

فقط عکس

یکشنبه ۲۲/فروردین بالاخره اون ۳تا بلیط رستورانی که خاله جون علی داده بود بهمون رو رفتیم.رستوران لاله بلیط ها رو خالش به مناسبت تولد گل پسر داده بود اینجا از رستوران اومدیم بیرون میگه من بلند کن ماه بگیرم ۳۱فروردین هم مامانم اینا با فامیل ها رفته بودن گنبد که یه تفنگ خریدن برای علی پ.ن.۳تا تیر توپی داره دوتاش زیر کمد رفته همین یکی مونده خخخخخ و مادرشوهرمم این شمشیر رو گرفت براش اینم از برچسب ها و در اتاق علی که دارم خوشگلش میکنم تا علی رو کم کم جدا کنم و داخل اتاقش بخوابه ۵شنبه داشتیم صبحونه میخوردیم که دوستای علی برای اولین بار اودن در زدن که علی آقا میاد بازی جالبه از ما ...
4 ارديبهشت 1395

میلاد حضرت امیرالمومنین و روز پدر

۴شنبه که علی رفت مهد مربیشون این گل رو درست کرد و گفت بدین به باباهاتون چند وقت قبل که من داشتم جعبه هدیه باباش رو آماده میکردم علی هم امود و گفت منم هدیه بدم به بابایی که اون وسیله که مپلا میکرفنش هست رو کادو کرد برای باباش و همراه نقاشی که روی کاغذ کادو کشید قرار بود چیزی نگه به باباش که چندباری از دهنش پرید ولی باباش متوجه نشد خدا رو شکر و این هم هدیه های بنده ۸تا گل درست کردم به مناسبت۸مین روز مرد و عطر ادکلن رو فرداش هدیه دادم باز و این هم شام ویژه روز مرد.۵شنبه ۲ام از اونجایی که خاله علی قرار بود برن اعتکاف ما سه شنبه یه جشن کوچیک و یه دفعه ای گرفتیم اینم کیک کیک اصلی میشه ...
4 ارديبهشت 1395

مهد

سلام گل پسری عزیز دلم بعد کلی تحقیق قرار شد شما رو بزاریم مهد احتمالا تا آخر مهر ببرمت و البته ماه رمضان هم تعطیله مهد مهد باقرالعلوم رو انتخاب کردیم به چند دلیل اول اینکه یه محیط کاملا مذهبی و خیالم از این بابت راحته که آموزش اشتباهی ندارن برای مسال عروس و دوماد بازی یا آهنگ گذاشتن و رقصیدن و دوم اینکه شهریش هم مناسبه ماهیانه۸۰ که من یه روز درمیون میبرم شما رو میشه۴۰ اول تصمیم داشتم هر روز ببرم ولی احساس کردم واقعا خسته میشی و شد یه روز درمیون سه شنبه ۲۴/فروردین اولین بار بردمت ساعت های ۱۰یا۱۰:۳۰ بود اول که رفتی داخل من هم اومدم و کنار صندلی مربیتون نشستم بعد مربیت شما رو برد پیش بچه ها اول بغض کردی تا م...
4 ارديبهشت 1395

باز هم عقب افتادگی این مدت

سلام سلام این مدت نبودنم باعث شد کلی حرف بمونه                               بیاین ادامه مطلب طولانیه دوباره سلام بازی ۱۷/اسفند قیچی کردن نی نوش ها و نخ کردنشون و باز هم۱۷ام ساخت اشکال هندسی با نی نوش ها در ادامه فوت کردن نی های خرد شده درون ظرف که عکسش نیست و در آخر کشیدن نی از دست هم و بعد هم خوندن کتاب های می می نی نمیدونم این عکس رو گذاشتم یا نه ادن شب علی گیر داد بستنی رفت از پولای خودش آورد گفت بریم من بستنی بخرم و رفتن با باباش بستنی خریدن گل ...
18 فروردين 1395

۲۰/اسفند سالگرد عروسیمون

۲۰ اسفند امسال شب قبل علی خونه مامانمشون خوابید و منو بابا رفتیم خونه صبح رفتم دکتر و راهی خونه مامانم شدم یه تغییر دکوراسیون کوچیکی ایجاد کردیم و بعد هم خوابیدیم ساعت۹ شب بود بابای علی اومد دنبالمون رفتیم بیرون هوا یه کمی سرد بود رفتیم شام معد هم رفتیم ببریمش می نی پارک که بسته بود برای همین رفتیم پارک شهر از اونجا هم یه ذرت مکزیکی و بعد هم خونه   اینم از تبریک نی نی وبلاگ خیلی عقب موندم برای همین مختصر و مفید پست گذاشتم تا برم شرمنده دیگه گل پسرم ...
18 فروردين 1395

دوباره عکس

بیاین بریم ادامه مطلب                                         علی از روز تولدش منتظره هوا خوب بشه بره خاک بازی که بالاخره خوب شد. ولی فقط همون یه بار رفت و دیگه فرغونش رو نبرد کلا نمیدونم چرا ۳ شنبه ۲۷/بهمن این بازی رو از اینستاگرام دیدم با یکم تغییر یه طرف گوش پاکن ها رو رنگ کردم و طرف دیگه رو علی خودش ماژیک همرنگش رو پیدا میکرد و رنگ میکرد بعد یه مارپیچ کشیدم و از علی خواستم با گوش پا...
16 اسفند 1394

وبازم عکس

سلام   اینجا باباش گفت ازم عکس بگیر علی هم اینجوری کرد میگه از منم بگیر جمعه ۲۳/بهمن،پارک شهرک امام اینجا لباس شسته بودم علی لباس فوتبال باباش گرفته تن کرده باباش سرما خورده بود دستگاه بخور در آورد علی هم افتاد به جون کارتونش الانم کارتون چسب کاری شده داشتم خونه تکونی میکردم آجرچینی های علی رو آوردم وعلی علی بازی کرد قلعه و اینجا هم برای من پرچم درست کرد که منم هم قول کیک پرچم دادم بهش و این هم از کیک که جمعه ۲۳ام درست کردم آخه ۲۲ام گردنم بد گ...
25 بهمن 1394

وبازم عکس

سلام مامانای گلل و مهربون                                عکساهای علی در ادامه مطلب        امان از دست این مامانم که چه کارا که نمیکنه بامن بازی های این مدت علی دست من کشید و بعد من اعداد نوشتم و و میگفتم علی پیدا میکرد.   پیدا کردن شکل های شبیه به هم کباب های علی میوه برای علی خمیر بازی گل پسر اشکا رو نصف کشیدم علی تکمیل کرد و یک در میون رنگ کردیم با هم آ...
17 بهمن 1394